شهادت حضرت امام صادق (ع) تسلیت باد

عروج بهشتی و یاران

عروج بهشتی و یاران

ساعت20:30 روز یكشنبه7 تیر1360، تعدادی ازشخصیتهای مختلف كشور( نمایندگان مجلس، هیأت دولت ، قوه قضاییه و...) به تدریج به سالن اجتماعات دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی ایران واقع در سرچشمه تهران وارد شدند. نوای ملكوتی قرآن كریم در فضای سالن طنین انداخته و صالحان را بشارت تحقق وعده الهی می داد. درهمان وقت تعدادی دیگراز اعضاء حزب از جمله شهید بزرگوار آیة الله دكتر بهشتی وارد جلسه شدند. پس ازپایان قرائت قرآن كریم واعلام برنامه، آیة الله بهشتی آغاز سخن نمود. بحث روز درباره تورم بود، اما عده ای از اعضاء خواسته بودند كه راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود. شهید بهشتی سخنانش را با این جملات آغاز كرد: "ما باردیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره سازی كنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش كنیم كسانی را كه متعهد به مكتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی گیرند انتخاب شوند." این آخرین كلمات آن بزرگوار بود كه از لبان حقگوی ایشان بیرون تراوید. ناگهان برقی جهید و نوری خیره كننده و صدایی مهیب برخاست. زمین تكان سختی خورد و دیوارها به شدت لرزید. گویی زلزله به پا شده است. در كمتر از ثانیه ای از سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی جز تلی از خاك چیزی نماند. در چند ثانیه بیش ازهفتاد تن از بهترین عزیزان انقلاب زیرآوار رفتند و روح فرزندان رشید اسلام و معلمان بزرگ شهادت و ایثار در ملكوت اعلی به طیران درآمد. عامل بمب گذاری منافق نفوذی به نام محمدرضا كلاهی بود كه خود جزء نیروهای خدماتی حزب به حساب می آمد و پس از انفجار موفق به فرار شد.

بخشی از پیام امام خمینی (ره) به مناسبت فاجعه 7 تیر

" ... ملتی كه برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احكام قرآن مجید و كوتاه كردن دست جنایتكاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باكی راه نمی دهد كه دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتكار حرفه ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند.

مگر شهادت ارثی نیست كه از موالیان ما كه حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مكتب پر افتخاراسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می كردند به ملت شهید پرور ما رسیده است؟... عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است كه نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداكاری او اطلاعی دارید. شما ملتی را كه برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ ده ها جوان عزیز خود را فدا كرد و با شجاعت بی مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد، نشناخته اید. شما ملتی را كه معلولانشان درتخت های بیمارستانها آرزوی شهادت می كنند و یاران را به شهادت دعوت می كنند، نشناخته اید. شما كوردلان با آن كه دیده اید با به شهادت رساندن شخصیت های بزرگ، صفوف فداكاران در راه اسلام فشرده تر و عزم آنان مصمم تر می شود، می خواهید با به شهادت رساندن عزیزان ما این ملت فداكار را از صحنه بیرون كنید. شما تا توانسته اید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و كابینه با حربه ناسزا و تهمتهای ناجوانمردانه حمله كردید كه آنان را از ملت جدا كنید و اكنون كه آن حربه از كار افتاد و كوس رسوایی همه تان بر سربازارها زده شد، در سوراخها خزیده و دست به جنایاتی جاهلانه زده كه به خیال خام خود ملت شهید پرور و فداكار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی دانید كه درقاموس شهادت واژه وحشت نیست. اكنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار می كند وبا سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می نماید و ما مصمم هستیم كه روزی رُخش ببینیم و این جان كه از اوست تسلیم وی كنیم.

ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بی گناه به عدد شهدای كربلا از دست داد. ملت ایران سرفراز است كه مردانی را به جامعه تقدیم می كند كه خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین كرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند كه برای مشورت در مصالح كشور گرد هم آمده بودند.

 ملت عزیز! این كوردلان مدعی مجاهدت برای خلق گروهی را از خلق گرفتند كه ازخدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند. گیرم كه شما با شهید بهشتی كه مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بی گناه كه بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان كشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟ جزآن كه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف كنان چپاولگران شرق و غرب می باشید..."(1)

پی نوشت:

1-صحیفه نور،ج8،صص522-523.

بازخوانی فاجعه هفتم تیر و زندگینامه شهدا

بازخوانی فاجعه هفتم تیر و زندگینامه شهدا

شهدای هفت تیر

حزب جمهوری اسلامی، جلسات هفتگی خود را یکشنبه ها برگزار می کرد. روز یکشنبه هفتم تیرماه 1360 نیز یکی از جلسات هفتگی حزب در دفتر مرکزی حزب واقع در سرچشمه تهران با حضور جمعی از اعضای حزب، نمایندگان مجلس و وزرای دولت برگزار شد. منافقین سعی کرده بودند تا توسط عامل نفوذی خود «محمدرضا کلاهی» تا آن جا که ممکن است، مسوولان و شخصیت های برجسته نظام جمهوری اسلامی را به این قتلگاه بکشانند و در این انفجار از بین ببرند. اما برخی از مسوولان و شخصیت های برجسته نظام از جمله محمدعلی رجایی (نخست وزیر)، دکتر محمد جواد باهنر، آیت الله هاشمی رفسنجانی، حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری، آیت الله مهدوی کنی، آیت الله علی قدوسی، حبیب الله عسگر اولادی و. .. به دلایلی در جلسه حضور نداشتند یا قبل از انفجار جلسه را ترک کرده بودند.

حدود ساعت 21 درحالی که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود، دو بمب بسیار قوی در دفتر مرکزی حزب منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمت هایی از ساختمان فرو ریخت و یک محوطه به ابعاد 10 در 10 متر در هم ریخت و آوار 2 متر از سطح زمین برجسته بود. شیشه های ساختمان های اطراف نیز کاملاً خرد شد. در نخستین ساعت پس از انفجار، صدها نفر از مردم تهران در خیابان های اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانس ها بی امان در رفت و آمد بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فرو ریخته بود و ده ها نفر زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانس ها حمل می شدند، غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمی شدند.

کلیه بیمارستان هایی که شهدا و مجروحین این حادثه به آن ها انتقال یافته بود، به شدت از طرف مامورین کمیته ها کنترل می شد.

ساعت 30 /22 از بیمارستان طرفه خبر رسید: تا این ساعت هشت شهید که پیکر آن ها به کلی متلاشی شده به این بیمارستان برده شده اند و یکی از شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس شورای اسلامی است و هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. در این بیمارستان همچنین 20 مجروح بستری است که حال مزاجی هشت نفر از آنان وخیم است.

در فاصله ساعت 23 تا 24، بیست و چهار جسد از زیر آور خارج شدند و ساعت 24 در حالی که نیروهای امدادگر مرکب از ارتش، سپاه، پلیس و کمیته در محل حادثه بودند. محوطه دفتر حزب پر از افرادی بود که برای امداد و کمک رسانی از لحظات اول حادثه خود را به محل رسانده بودند و این ازدحام سبب ناهماهنگی هایی در امر کمک رسانی شده بود.

ساعت 24 با اعلام نیاز به خون از سوی بیمارستان های تهران که مصدومین و مجروحین را پذیرفته بودند، عده ای از مردم در مقابل بیمارستان ها اجتماع کردند تا خون اهداء کنند.

در عملیات نجات مجروحین و مصدومین، اورژانس تهران حدود یکصد نفر از مجروحین را به بیمارستان های سینا،انقلاب، طرفه و فیروزگر انتقال داد و نیز عده ای توسط سایر ارگان ها به دیگر بیمارستان ها انتقال یافتند. عده ای از مجروحین هم به بیمارستان های دیگری چون جرجانی، نجمیه، بازرگانان، شفا، یحیائیان، سوانح شماره 5 و امیراعلم انتقال داده شدند.

ساعت نیم بامداد هشتم تیر ماه، ده ها تن از ماموران کمیته های انقلاب اسلامی 9 و 10، سپاه پاسداران، ارتش، دژبان و ماموران نجات و امداد آتش نشانی به همراه گروهی از مردم با تلاش زیادی و با بیل و کلنگ و حتی دست، مشغول کنار زدن خروارهاخاک و تیرآهن و تکه های بتون و آسفالت سقف بودند تا اجساد شهیدان راه انقلاب اسلامی و مجروهان را بیرون بیاورند.

ضمن این تلاش کسانی که مربوط به ارگان ها و نهادهای مختلف بودند، سعی می کردند که بتوانند آیت الله بهشتی را پیدا کنند. خیلی ها برای اطلاع از سرنوشت این مرد بزرگ، بی تاب بودند. حتی آن ها که مجروح بودند و تنشان زیر آوار بود، در همان حال اولین سوال شان از کسانی که به کمک آن ها آمده بودند، وضعیت دکتر بهشتی بود.

با تمام تلاشی که شده بود تا ساعت 5 /1 بامداد هشتم تیر، اطلاعی از وضعیت آیت الله بهشتی در دست نبود. عده ای می گفتند ایشان جان سالم به در برده است و فقط قسمتی از سرشان مجروح شده که به بیمارستان منتقل شده است و عده ای عقیده داشتند که ایشان قبل از انفجار از محل سالن خارج شده است، اما هشت صبح، رادیو خبر شهادت آیت الله بهشتی را اعلام کرد.

مردم تهران در ساعت هشت صبح، پزشکی قانونی را چون نگینی در میان گرفته بودند و پاسداران و افراد کمیته ها حفاظت از پزشکی قانونی را به عهده داشتند و کنترل عبور و مرور خیابان های اطراف را زیر نظر داشتند. جمعیت انبوه نوحه خوان و سینه زنان شعار می دادند که « عزا، عزاست، امروز – روز عزاست امروز – خمینی بت شکن، صاحب عزاست امروز». « می کُشم، می کشم، آن که برادرم کشت»، «مرگ بر آمریکا،مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق».

ساعت 9 صبح (8 /4 /1360) اطراف پزشکی قانونی تا میدان سپه و از خیابان امیرکبیر تا میدان بهارستان مملو از مردمی بود که ناباورانه رادیوهای ترانزیستوری خود را به گوش چسبانده و یا گروه گروه دور یک روزنامه صبح حلقه زده و مشغول شنیدن و یا خواندن خبر این فاجعه دلخراش بودند.

در ساعت 5 /9 صبح، گروهی از پاسداران انقلاب، در حالی که مچ پای آیت الله بهشتی را روی دست های خود بلند کرده بودند، خود را به موج جمعیت عزادار و گریان رساندند و غریو شیون ده ها هزار نفر از حاضران در خیابان های اطراف پزشکی قانونی با دیدن مچ پای این مرد بزرگ که در جریان حادثه انفجار قطع شده بود، بلند شد.

روز سه شنبه 9 تیرماه 1360، مراسم تشییع پیکرهای پاک شهدای واقعه بمبگذاری دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی از مقابل مجلس شورای اسلامی آغاز شد. دیوارهای مجلس با پارچه سیاه پوشیده شده بود و مزین به شعار و تصاویر شهدا و امام خمینی بود. از نخستین ساعات بامداد جمعیت عزادار در مقابل مجلس گرد آمده و این عمل غیرانسانی مزدوران آمریکایی را محکوم کردند. انبوه مردم به حدی بود که گذر به سوی مجلس امکان نداشت و تعدادی از وزراء و نمایندگان که می خواستند به مجلس بروند، موفق نشدند. لحظاتی پس از ساعت 8 صبح، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس شورای اسلامی به یکی از بالکن های ساختمان مجلس آمد. جمعیت با دیدن او یکپارچه شور شد و شعار « عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز، بهشتی قهرمان پیش خداست امروز»، « هاشمی، هاشمی، بگو برادرت کو» و...سر دادند و رییس مجلس ضمن تبریک و تسلیت این فاجعه به خانواده های شهدا و عموم مردم عزادار، گوشه ای از خصوصیات شهیدان از جمله شهید بهشتی را برشمرد. پس از اتمام سخنان آیت الله هاشمی رفسنجانی، مراسم تشییع آغاز شد. دسته موزیک که از قبل در جلوی مجلس قرار گرفته بود، شروع به نواختن مارش عزا کرد و جمعیت گریه کنان و بر سر زنان شروع به شعار دادن کردند و جمعیت داغدار همراه آمبولانس ها رهسپار بهشت زهرا شدند.

مردم از ساعت ها قبل در بهشت زهرا حضور پیدا کرده بودند و در سوگ عزیزان از دست رفته عزاداری می کردند. با ورود ماشین های حامل پیکرهای شهیدان، غریو یا حسین، یا حسین، بهشت زهرا را پوشاند. پیکرهای شهیدان را به غسالخانه بردند و هر لحظه بر شدت شیون و زاری جمعیت افزوده می شد و مردم در دسته های مختلف به عزاداری و سینه زنی پرداخته بودند و شعار می دادند برای دفن شهدا، مهدی بیا، مهدی بیا. در قطعه 24 بهشت زهرا، 81 قبر کنده شده بود که جایگاه شهید آیت الله بهشتی در وسط قرار داشت. پیکرها را در حالی که ده ها تن زیر هر کدام « لا اله الا الله » گویان حرکت می کردند به طرف قطعه 24 آوردند. فشار جمعیت هر لحظه بیشتر می شد و جمعیت مانند دریای خروشانی به حرکت درآمده بود. همه می خواستند برای آخرین بار با یاران امام و امت دیدار کنند. فشار بیش از حد جمعیت، امکان دفن پیکرهای شهدا را نمی داد و این مساله به روز بعد موکول شد.

روز چهارشنبه 10 تیر 1360، با آن که اعلام قبلی نشده بود از صبح زود صدها هزار نفر از مردم تهران در بهشت زهرا حضور پیدا کردند و در میان شدیدترین تاثرات و اندوه مردم، پیکرهای شهدای مظلوم فاجعه هفتم تیر به خاک سپرده شد.

روز چهارشنبه 10 تیرماه، در فضایی آکنده از تاثر و تالم و در حالی که گل های سرخ در صندلی های 27 نماینده شهید قرار داشت، مجلس تشکیل جلسه داد. وجود تعدادی از نمایندگان مجروح بر روی برانکاد و صندلی چرخدار در مجلس به تمام ایادی و دشمنان انقلاب ثابت کرد که هیچ جنایت و خدعه ای از جانب آنان مانع حرکت امت انقلابی ایران نمی شود.

در رابطه با شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران با وفای امام شخصیت ها، احزاب و گروه ها و نهادهای انقلابی، تلگرام ها و اطلاعیه هایی صادر کردند. همچنین مجالس متعدد سوگواری از سوی جمعیت های مختلف در سراسر کشور برپا شد. روز 13 تیرماه نیز از سوی امام خمینی مجلس ترحیم و تحلیل از شهید آیت الله بهشتی و 72 تن از یارانش با حضور نخست وزیر و اعضای دولت، فرزند امام، نمایندگان مجلس و هزاران تن از مردم در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد.

انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تاریخ هفتم تیرماه 1360 منجر به شهادت آیت الله دکتر محمد حسینی بهشتی دبیرکل حزب و 72 تن از یاران امام که اکثر آن ها مسوولیت هایی را در اداره امور کشور بر عهده داشتند به شهادت رسیدند که از آن جمله 4 وزیر و 27 نماینده مجلس بودند. عده ای نیز مجروح شدند.

در این بخش به معرفی مختصری از شهدای این فاجعه خواهیم پرداخت.

1- علی اصغر آقازمانی: در سال 1331 در قصبه نراق محلات متولد شد. فوق لیسانس حسابداری را از دانشگاه صنعت نفت اخذ کرد و با مطالعات مذهبی که داشت، مبارزاتش را شروع کرد. کلاس های درس شناخت شهید بهشتی در منزل ایشان دایر شد و در پیروزی انقلاب نقش فراوانی داشت و در همان روزهای اول به سازماندهی کمیته ها پرداخت و سپس جهاد سازندگی و نهضت سواد آموزی را نیز همراهی کرد. اندکی بعد مسوول دفتر آیت الله هاشمی رفسنجانی شد و هماهنگی های ایشان را با مسوولین نظام و مجلس شورای اسلامی به انجام می رساند. وی در هفتم تیرماه 1360 در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

2- جواد اسدالله زاده: در سال 1329 در مشهد به دنیا آمد. فوق لیسانس و دکترای مدیریت را در آمریکا دنبال کرد. با اعلان عزیمت امام به ایران رساله دکترای خود را نیمه تمام رها کرد و به فرانسه رفت. تا رهبرش را همراهی کند. در دوران اقامتش در آمریکا در پنج شهر، انجمن اسلامی دانشجویان را پایه گذاری کرد. پس از بازگشت امام به ایران او اقامت کوتاهی در سوریه داشت و به همراهی چند دانشجو و یک روحانی، سفارت ایران را در سوریه پاکسازی کرد.

پس از ورود به ایران به تدریس اقتصاد اسلامی در دبیرستان های مشهد پرداخت و اندکی بعد به مدیریت عالی صندوق ضمانت صادرات برگزیده شد و به تهران آمد و همزمان در مدرسه عالی بازرگانی تدریس را شروع کرد. در پی فعالیت های ارزنده اش به معاونت بازرگانی خارجی در دولت شهید رجایی منصوب شد و عاقبت در هفتم تیر 1360 به دیار جاودانه شتافت.

3- رحمان استکی: در سال 1329 در شهرکرد به دنیا آمد. در رشته علوم تربیتی فارغ التحصیل شد و در جلسات درسی استاد محمد تقی جعفری و درس خصوصی شهید بهشتی حضور یافت. سازماندهی راهپیمایی زادگاهش با نظارت و هدایت او صورت می گرفت و طی یک سند محرمانه به عنوان عامل تحریک دانش آموزان استان به ساواک معرفی شد.

پس از پیروزی انقلاب به عنوان معاون آموزش و سرپرست اداره کل آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختیاری انتخاب شد و اندکی بعد با رای قاطع مردم به مجلس شورای اسلامی راه یافت و سرانجام در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید.

4- هادی امینی: در سال 1332 در تهران متولد شد. مهندسی مکانیک و تاسیسات را از دانشگاه تهران اخذ کرد. با پیروزی انقلاب و در پی عضویت در حزب جمهوری اسلامی، یکی از سرپرستان بنیاد مستضعفان شد و پس از آن فعالیت وسیعی را برای آبرسانی به دهات اطراف تهران آغاز کرد. مدتی را در واحد مهندسین استانداری تهران خدمت کرد. در افشای منافقین و بنی صدر کوشش فراوانی داشت و یک بار نیز تا مرز شهادت پیش رفت اما عاقبت نام او در کنار شهید بهشتی و در هفتم تیر 1360 در دفتر شهادت ثبت شد.

5- حسن اجاره دار: در سال 1329 در تهران متولد شد. کار و تحصیل را با هم انجام می داد و موفق به گرفتن دیپلم ریاضی شد. مبارزه را از سال 1349 آغاز کرد و در سال 1355 دستگیر شد. وی که از یاران شهید بهشتی و دکتر مفتح بود، با پیروزی انقلاب به گسترش کتابخانه های مساجد تهران پرداخت و فعالیت های قوی سیاسی خود را در سطوح دانشجویی پی گرفت. در اسفند ماه 1357 به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و در 7 تیر 1360 به جمع شهیدان پیوست.

6- عباس ابراهیمیان: پس از پیروزی انقلاب، نخستین کارش را در کمیته امداد خمینی آغاز کرد و سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد. در روابط عمومی حزب و واحد شهرستان ها نهایت همت خود را صرف کرد و از آن جا به واحد تشکیلات رفت.

از آن جایی که بعضی از اعضاء خانواده اش جذب گروهک منافقین شده بودند با آن ها قطع رابطه کرد و به همین علت سخت مورد آزار و اهانت واقع شد و سرانجام در فاجعه هفتمتیرماه 1360 به شهادت رسید.

7- محمدصادق اسلامی: در سال 1311 در تهران متولد شد. کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و در سال 1330 به همراه حاج صادق امانی، گروه شیعیان را بنیاد نهاد. پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور، 2 سال در زندان ماند و در سال 1355 با شهید اندرزگو، یک گروه ضربت علیه رژیم شاه را سامان داد. با شهادت اندرزگو، مجدداً زندانی شد و بعد از آزادی برای نخستین بار در یک سخنرانی در حرم حضرت عبد العظیم از بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان امام خمینی یاد کرد. وی از رهبران راهپیمایی های بزرگ و از مسوولین کمیته استقبال و حفاظت اقامتگاه امام بود. در دولت شهید رجایی به عنوان معاون هماهنگی و پارلمانی وزارت بازرگانی برگزیده شد و در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

8- علی اکبر اژه ای: در سال 1331 در اصفهان به دنیا آمد. پدرش آیت الله اژه ای از مجتهدین عالیقدر اصفهانی بود. وی در حوزه و دبیرستان تحصیلاتش را ادامه داد و لیسانس روانشناسی و فلسفه از دانشگاه اصفهان دریافت کرد. یکی از شاگردان خصوصی شهید بهشتی بود و بعدها در کانون علمی تربیتی جهان اسلام و مسجد امام علی(ع) اصفهان به فعالت پرداخت. «فرصت در غروب» و «نقد گزارشی بر شناخت» از دستاوردهای همین فعالیت هاست.

وی به اتفاق علی اکبر پرورش، شهید هاشمی نژاد و شهید محمد منتظری به لیبی سفر کرد و با معمر قزافی و چهره های انقلاب لیبی آشنا شد.

از آثار علی اکبر اژه ای، «ایمان از دیدگاه قرآن»، «صبر از دیدگاه قرآن»، «انسان از دیدگاه قرآن»، «دومین رمضان»، «شب قدر»، «فقه از دیدگاه اسلام»، «توحید برای جوانان»، «روانشناسی و فلسفه» و. .. را می توان نام برد. وی در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به جمع شهدای انقلاب پیوست.

9- حسین اکبری: در سال 1323 در تهران متولد شد. در رشته دامپروری از دانشگاه تهران، دانشنامه گرفت و به استخدام بانک تعاون کشاورزی در آمد. در حادثه 17 شهریور به همراه پسر کوچکش به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات یافت.

پس از پیروزی انقلاب، در اکثر ارگان ها از جمله جهاد سازندگی، دادستانی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی و ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع همکاری داشت. وی از بانیان انجمن های اسلامی کارکنان دولت و جامعه اسلامی فارغ التحصیلان دانشگاه های کشور بود. وی در فروردین 1360 به سمت مدیر عامل بانک کشاورزی منصوب شد و چند ماه بعد در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر ماه به شهادت رسید.

10 مهدی امین زاده: در سال 1328 متولد شد و خیلی زود به مدارج عالی تحصیل دست یافت. او پس از اخذ درجه فوق لیسانس در رشته اقتصاد، تحصیلات خود را در رشته دکترای برنامه ریزی اقتصاد در تگزاس دنبال کرد و با ورود امام به پاریس، عازم آنجا شد.

با ورود به ایران ابتدا در کمیته های مشهد شروع به کار کرد و در مهر ماه 1358 به عضویت هیات مدیره شرکت گسترش خدمات بازرگانی منصوب شد. در بهمن 1358 به معاونت بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی برگزیده شد و همت خود را صرف رفع تنگناهای اقتصادی کشور کرد و در هفتم تیر 1360 به کاروان شهدای سرچشمه پیوست.

12حسن بخشایش: در سال1366 درتهران متولدشد. درسال1355 به دانشگاه علوم تبریز راه یافت و مبارزاتش را در تبریز و همزمان با انقلاب اسلامی شروع کرد و کانون نهضت اسلامی را در آن جا بنیان گذاشت.

در آشوب حزب منحله خلق مسلمان به سختی مقاومت کرد و برنامه های فراوانی برای رادیو و تلوزیون تبریز ساخت. دفتر جهادسازندگی تبریز به همت او راه اندازی شد. سپس دردانشگاه تبریز فعالیت های فرهنگی را آغاز کرد و در مهرماه 1359 عضوحزب جمهوری اسلامی شد و در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید.

13- محمد بالاگر: در سال 1328 در اراک متولد شد. خانواده ای مستضعف اما پایبند داشت. زندگی سیاسی اش را در سال آخر دبیرستان و با پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی، شروع کرد.

در روزهای پیروزی و تسخیر پادگان های ارتش با فریادهای الله اکبر پیشاپیش فاتحان می جنگید. بعد از پیروزی به خدمت سربازی در سومار و قطور رفت، سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و مسوول واحد سمعی و بصری حزب شد و در فاجعه هفت تیر به جمع شهدا پیوست.

14- آیت الله سیدمحمد حسینی بهشتی: در سال 1307 در اصفهان و یک خانواده روحانی به دنیا آمد. از چهار سالگی، تحصیلاتش را در مکتب خانه آغاز کرد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها کرد و در مدرسه صدر اصفهان مشغول تحصیل علوم دینی شد. در سال 1325 عازم تهران شد و به تحصیل در دانشکده معقول و منقول مشغول گردید و در سال 1330 موفق به اخذ لیسانس از این دانشکده شد. از سال 1333 تا 1342 با تاسیس دبیرستان دین و دانش در قم به نزدیک ساختن حوزه و دانشگاه پرداخت و طی همین سال ها در تاسیس و فعالیت هیات های مؤتلفه نقش مهمی ایفا کرد. پس از ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت ایران، به وسیله این گروه، با استفاده از این موقعیت دعوتی که آیات عظام قم از ایشان برای هدایت مسجد هامبورگ به عمل آوردند، عازم آلمان شد و در سال 1349 به ایران بازگشت اما رژیم پهلوی مانع مسافرت مجدد وی به آلمان شد. دکتر بهشتی در سال 1354 به دلیل اشاعه مفاهیم سیاسی قرآن طی جلساتی که از چهار سال پیش از آن شروع شده بود، بازداشت شد اما پس از مدتی آزاد شد و در تشکیل جامعه و روحانیت مبارز به همراه آقایان مطهری، مفتح، ملکی، امامی کاشانی و جمعی دیگر از علمای مبارز، نقش فعالی ایفا کرد. او همچنین نقش موثری در هدایت انقلاب اسلامی در داخل کشور داشت و پس از عاشورای 1357 مدتی دستگیر شد. با عزیمت امام خمینی(ره) به فرانسه، وی نیز عازم پاریس شد و به امر امام(ره) هسته اولیه شورای انقلاب را با همکاری افراد دیگری چون آیت الله مطهری و آیت الله موسوی اردبیلی و حجج الاسلام رفسنجانی و باهنر تشکیل داد.

پس از پیروزی انقلاب، آیت الله بهشتی به ترتیب سمت های ریاست شورای انقلاب، نیابت رییس مجلس خبرگان و ریاست دیوان عالی کشور را بر عهده داشت. وی از موسسان حزب جمهوری اسلامی و اولین دبیرکل این حزب بود. از آثار وی می توان کتاب های «خدا از دیدگاه قرآن»، «نماز چیست؟»، «روحانیت در اسلام»، « شناخت دین»، «مالکیت» و. .. را نام برد.

آیت الله بهشتی سرانجام در هفتم تیر 1360 به همراه 72 تن از یارانش در جریان انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

15- محمد پورولی: در سال 1335 در تهران متولد شد. خانواده مستضعف اما متدین او در جنوب شهر تهران سکونت داشتند. وی در سال 1355 در رشته بازرگانی و مدیریت دانشگاه غزالی قزوین پذیرفته شد و انجمن اسلامی این دانشگاه را بنیان نهاد. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت بخش سیاسی و سپس دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و تمام همت و تلاش خود را صرف گسترش سلاح عقیدتی و سیاسی دانش آموزان کرد. وی در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهیدان انقلاب پیوست.

16- سیدرضا پاک نژاد: در سال 1303 در شهرستان یزد متولد شد. پس از اخذ دیپلم به مکه مشرف شد و سپس به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران راه یافت. رساله دکترای خود را با عنوان «تمام برنامه های دانشکده پزشکی در اسلام» نوشت و با درجه ممتاز فارغ التحصیل شد. وی به زبان عربی آشنا بود؛ لذا مقدمات را نزد اساتید حوزوی آموخت و بیش از صد و ده جلد کتاب در معارف و پزشکی تحریر کرد که معروفترین آن ها، «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» بود. ایشان علاوه بر مکه و عراق به سوئیس، پاریس، لندن و برلین سفر کرد و تحقیقات فراوانی در این سفرها انجام داد.

او پس از انقلاب، به عنوان نماینده مردم یزد به مجلس شورای اسلامی راه یافت و همراه برادرش سید محمد در 7 تیر 1360 به شهادت رسید.

17- سیدمحمد پاک نژاد: در سال 1318 در یزد متولد شد. اجدادش از علمای طراز اول شهر و حوزه علمیه یزد بودند. وی دوره ابتدایی را در دبستان ملی اسلام و تحصیلات متوسطه را در یزد و تهران طی کرد. پس از اخذ دیپلم با توجه به علاقه ای که به مذهب داشت، لبنان را برای ادامه تحصیل و گذراندن دوره دانشگاهی انتخاب کرد. در لبنان همچنین از محضر امام موسی صدر کسب فیض کرد و برای ادامه تحصیل به آلمان و سوئیس رفت. دکترای خود را در رشته اقتصاد و پایان نامه ای تحت عنوان «مسائل اقتصادی در اسلام» اخذ کرد.

پس از پیروزی انقلاب به عنوان عضو هیئت مدیره کاغذ و چوب منصوب و خدمات صادقانه ای در جهت تهیه طرح های اقتصادی برای وزارت بازرگانی انجام داد و در فاجعه هفت تیر1360 به شهادت رسید.

18- رضا ترابی: در سال 1336 در تهران متولد شد. خانواده ای فقیر در یکی از محلات جنوب شهر داشت و هنوز بیش از 13 سال نداشت که پدرش را از دست داد. در سال 1356 به دانشگاه صنعتی شریف راه یافت و در رشته برق به تحصیل پرداخت و عضو انجمن اسلامی دانشگاه شد.

پس از پیروزی انقلاب عضو حزب جمهوری اسلامی شد و مسوولیت تبلیغات شاخه دانشجویی حزب را بر عهده گرفت و در شامگاه هفتم تیر در انفجار دفتر مرکزی حزب به شهادت رسید.

19- محمود تفویضی: در سال 1326 در تهران متولد شد. خانواده ای متدین داشت و در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشکده پلی تکنیک فارغ التحصیل شد. در دوران رژیم طاغوت، از استخدام در دستگاه های دولتی اجتناب کرد و همگام با امت مسلمان ایران در جریانات انقلاب شرکت می کرد.

پس از پیروزی انقلاب به خدمت وزارت راه و ترابری درآمد و در استان خوزستان انجام وظیفه کرد و در دی ماه 1358 به معاونت وزارت راه و ترابری انتخاب شد. وی در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

20- عباس جهانبخشی: در سال 1323 در تهران متولد شد. پس از 17 شهریور خونین، به همراه چند تن از همفکرانش، انجمن اسلامی مددکاران را به وجود آورد و رسیدگی به امور خانواده های شهدا، مجروحین و معلولین را دنبال کرد و در افشاگری علیه رژیم پهلوی، عزمی راسخ داشت.

پس از پیروزی انقلاب به ریاست دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران منصوب شد و به دعوت سازمان بهزیستی کشور، معاونت آموزش آن سازمان را بر عهده گرفت. وی سرپرستی ستاد تداوم امداد جبهه را نیز به عهده داشت و سرانجام در جمع شهدای هفت تیر، دعوت حق را لبیک گفت.

21- علیرضا چراغزاده دزفولی: در سال 1332 در اهواز به دنیا آمد. پدرش درودگری ساده بود و او کار و تحصیل را با هم دنبال کرد. پس از اخذ لیسانس در رشته حسابداری به استخدام شرکت نفت درآمد و یک سال بعد استعفاء نمود. نخستین مسوولیت او پس از انقلاب، بخشداری هفتگل بود و یک سال بعد در 27 سالگی به عنوان نماینده مردم هفتگل و رامهرمز به مجلس شورای اسلامی راه یافت. مقالات فراوانی در زمینه روش مطالعه و برداشت و روش سخنرانی از او را در دست است که یادگار دوران تحصل و تحقق اوست. وی در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

22- حجت الاسلام غلامحسین حقانی: در سال 1320 در شهر قم متولد شد. همراه علوم دینی، تحصیلات متوسطه را به پایان برد و به قصد افشای رژیم و بیداری مردم عازم شهرها و روستاهای کشور شد. بعد از رسیدن به اجتهاد، موسسه فرهنگی «در راه حق» و «اصول دین» را بنیان گذارد و کتاب «اسلام پیشرو نهضت ها» را در همین ایام تالیف کرد. سپس به سازماندهی هسته های مبارزه در شهرهای مختلف کشور پرداخت و ساواک را از این کار به وحشت انداخت. مخفیانه به عراق و به دیدار امام شتافت و در بازگشت توسط ساواک دستگیر و ابتدا به اعدام و سپس به 12 سال زندان محکوم شد. او در طول زندان هرگز تقاضای ملاقات با خانواده اش را نکرد و عاقبت با اوج گیری انقلاب از زندان آزاد شد.

وی از جمله روحانیونی بودکه در دانشگاه تهران تحصن کرد و کمیته استقبال از امام را همراهی نمود، با ورود امام به ایران، دفتر تبلیغات اسلامی قم را تاسیس کرد و در اسفند1357به عنوان نماینده امام و ریاست دادگاه و حاکم شرع استان های هرمزگان و سیستان و بلوچستان عازم جنوب شد و به درخواست مردم از سوی امام(ره) امامت جمعه بندرعباس را پذیرفت. چندی بعد، طی حکمی از سوی امام، عضو شورای عالی تبلیغات اسلامی شد و اولین سرپرست و بنیانگذار سازمان تبلیغات اسلامی گردید. و عاقبت به همراه شهید مظلوم بهشتی در 7تیر1360 به شهادت رسید.

23- سیدمحمد باقر حسینی لواسانی: در سال 1322 در تهران متولد شد. خانواده ای روحانی ساکن یکی ازمحلات جنوب تهران – سنگلج – داشت. اجدادش از علما و مدرسین حوزه های علمیه بودند و مادرش او را حسین صدا می زد. در سال 53 بود که تخصص گوش و حلق و بینی را به پایان رساند و در شمیرانات به طبابت پرداخت. همزمان با تحصیل طب، دوره تربیت معلم را گذراند و علوم فقهی و فلسفه را نزد علمای بزرگ آموخت. از محل کار به علت فعالیت های مذهبی به دادگاه اداری فراخوانده شد و تا پیروزی انقلاب از کار منفصل گردید. وی همراه با دکتر واعظی به درمان مجروحین 17 شهریور پرداخت و اندکی بعد در 21 بهمن 1357 عازم تسخیر کلانتری ها شد. در 22 بهمن به اتفاق برادرش دکتر جعفر حسینی لواسانی، به بیمارستان رویال رفت و مداوای مجروحین نبردهای خیابانی را به عهده گرفت.

پس از پیروزی انقلاب به معاونت بهزیستی وزارت بهداشت برگزیده شد و با شهید فیاض بخش طرح سازمان بهزیستی را پی ریزی کرد و عاقبت در حالی که نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود، در فاجعه هفت تیر به شهادت رسید.

24- حجت الاسلام محمدعلی حیدری: در سال 1315 در قم به دنیا آمد. پدرش از علمای برجسته و مورد احترام منطقه غرب بود. در سن سی سالگی به درجه اجتهاد رسید و همگام با روحانیون در خرداد 1342 مبارزاتش را شروع کرد و دستگیر شد و به زندان قزل قلعه منتقل گردید. پس از فوت پدرش، به نهاوند رفت و در سال 1355 از سوی امام ماموریتی به لبنان داشت و با امام موسی صدر ملاقات کرد. در بازگشت دستگیر شد و به شهر بابک تبعید گردید.

در بازگشت از تبعید، با استقبال بی سابقه مردم نهاوند مواجه شد و مجدداً دستگیر و به زندان افتاد. در زمان بختیار در دانشگاه تهران تحصن کرد و پس از پیروزی انقلاب از سوی امام به عنوان امام جمعه نهاوند برگزیده شد. همزمان سرپرستی کمیته های انقلاب و حاکمیت شرع دادگاه های همدان را بر عهده گرفت. کمی بعد با آرای قاطع مردم همدان به مجلس رفت و عاقبت در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 به شهادت رسید.

25- عباس حیدری: در سال 1323 در یکی از روستاهای شیراز به دنیا آمد. با پایان بردن دوره دبیرستان به عنوان تکنسین مخابرات در وزارت پست و تلگراف استخدام شد. مبارزاتش را علیه رژیم پهلوی از همان روستا شروع کرد و با تعقیب و آزار ساواک به بوشهر منتقل شد.

در دوران پیروزی انقلاب، نقش مهمی در مخابره پیام های امام خمینی داشت و پس از پیروزی از سوی مردم بوشهر به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد. وی در هفتم تیر1360 به شهادت رسید.

26- دکتر سیدشمس الدین حسینی نائینی: در سال 1312 در سلطان نصیر نائین متولد شد. تحصیلاتش را در حالی که از نعمت پدر محروم بود، ادامه داد و فوق لیسانس خود را از دانشکده الهیات و معارف اسلامی گرفت. برای نگارش رساله خود به هندوستان رفت و موضوعی تحت عنوان «فلسفه دعا و مقایسه ادعیه اسلام با سایر ادیان» را انتخاب و نوشت. وی با شهید رجایی و دیگر مبارزین در دبیرستان قدس آشنا شد و فعالیت های فرهنگی خود را با موسسه رفاه آغاز کرد. سپس با دکتر باهنر و شهید بهشتی در سازمان تحقیقات و برنامه ریزی آموزش و پرورش همکاری داشت و موسسه خیریه ولی عصر، صندوق جاوید و جلسات تفسیر قرآن را راه اندازی کرد.

پس از پیروزی انقلاب به عنوان کارشناس امور دینی در وزارت آموزش و پرورش آغاز به کار کرد و سپس با رای قاطع مردم نتئین به مجلس شورای اسلامی رفت و سرانجام در شامگاههفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

27- حجت الاسلام سیدمحمدتقی حسینی طباطبایی: در سال 1307 در زابل به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی به قم و نجف مشرف شد و از محضر علمای بزرگ بهره گرفت. آنگاه به زابل بازگشت و اداره مدرسه علمیه امامت جماعت مسجد آن جا را پذیرفت. وی تلاش های فراوانی برای وحدت شیعه و سنی کرد و نقش مهمی در فرار مبارزان متعهد داشت. بارها ساواک به ضرب و شتم و اهانت نسبت به ایشان پرداخت و به تهران احضارش کرد.

وی در پیروزی انقلاب و هدایت مردم زابل، نقش ویژه ای داشت و پس از پیروزی به نمایندگی از مردم زابل به مجلس شورای اسلامی رفت و در آن جا یکی از ائمه جماعت مجلس بود و در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

28- مهندس حاجیان مقدم: در سال 1333 در تهران متولد شد. در خانی آباد در خانواده ای متدین و مبارز بزرگ شد. پدرش از همرزمان نواب صفوی بود. لیسانس مدیریت اقتصاد را از ایران و کارشناسی مدیریت مهندسی را از آمریکا گرفت. همراه با دانشجویان مسلمان در ایران و آمریکا بر علیه رژیم پهلوی فعالیت داشت، به طوری که در آمریکا دستگیر و در زندان اعتصاب غذا کرد. در سال 1359 در حالی که تحت تعقیب بود به کمک سازمان های آزادیبخش به میهن برگشت و خدمات خود را در ستاد کمک به مناطق جنگ زده آغاز کرد. بسیج اقتصادی کشور و دفتر طرح ها و بررسی های نخست وزیری از دیگر مراکز فعالیت او بودند. در حزب جمهوری اسلامی، مسوول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی بود و همراه با شهید بهشتی و دیگر یاران امام در هفتم تیر 1360 جاودانه شد.

29- محمد خوش زبان: در سال 1340 در تهران متولد شد. در یک خانواده مذهبی بزرگ شد و تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد و از دانش آموزان ممتاز و صاحب مطالعه دبیرستان بود. زندگی سیاسی اش را از همان زمان آغاز کرد و بعدها در جریان پیروزی انقلاب نقش پرشوری را عهده دار شد و در درگیری های بهمن 1357 به رزمندگان انقلاب، مهمات می رساند و در سقوط کلانتری ها مؤثر بود. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و به ترتیب سرپرستی منطقه، سرپرستی تبلیغات استان و مسوولیت انتظامات نماز جمعه و راهپیمایی را پذیرفت و در فاجعه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

30- عبدالحمید دیالمه: در سال 1332 در تهران متولد شد. فلسفه و منطق را نزد استاد شهید مطهری و تحصیلات جدید را در رشته پزشکی دانشگاه مشهد ادامه داد. در دوران دانشجویی، کتابخانه اسلامی خوابگاه دانشگاه مشهد را راه اندازی کرد و برای نخستین بار جلسات دعای کمیل را در کنار مبارزات سیاسی رایج ساخت. او جلسات سخنرانی پر باری با عنوان «صراط مستقیم» داشت که دانشجویان و مردم عادی با اشتیاق از آن استقبال می کردند.

بعد از اخذ دکتری، «مجمع تفکرات شیعی» را در تهران پایه گذاری کرد و مبارزات مؤثری را در برابر خطوط و تفکرات انحرافی پی گرفت. فعالیت های سیاسی اش در مشهد، او را به عنوان یک چهره مبارز و محبوب در میان مردم مشهور کرد و در حالی که تنها 29 سال داشت با اکثریت قاطع آراء مردم مشهد به مجلس شورای اسلامی راه یافت. او در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

31- حجت الاسلام سید محمد کاظم دانش: در سال 1318 در دزفول متولد شد. در خانواده ای روحانی بزرگ شد و بعد از تحصیلات ابتدایی به قم رفت. از آن جا برای تبلیغ تفکر سرخ شیعی به سراسر کشور سفر کرد. بارها به علت افشاگری هایش علیه رژیم ممنوع المنبر شد. با گروه های مبارز ارتباط تنگاتنگ داشت و دو کتاب «سیمای فداکاران» و «غازهای مهاجر» را به تحریر درآورد. پس از پیروزی انقلاب به شوش رفت و سرپرست کمیته و امام جمعه آن جا شد. با درایت و توان مدیریتی خاص در آن منطقه مرزی تفاوت های قوی و اختلافات گروهی مردم را حل و فصل کرد و سلاح هایی که در جریانات انقلاب به دست مردم افتاده بود، جمع آوری و در خدمت توان نظامی سپاه و کمیته در آورد. پس از مدتی از سوی مردم شوش و اندیمشک به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در شامگاه 7 تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.

32- حجت الا سلام دکتر غلامرضا دانش: در سال 1309 در آشتیان به دنیا آمد. دروس حوزوی و دانشگاهی را باهم ادامه داد و در حوزه در حجره شهید بهشتی و دکتر مفتح اقامت داشت. دکترای خود را در الهیات تحصیل کرد و پس از آن به معلمی مشغول شد. وی از بنیانگذاران موسسه فرهنگی قدس و مدیر دبیرستان جهان آرا بود. مبارزاتش را از همان دوران طلبگی شروع کرد و بارها توسط ساواک دستگیر و تعقیب شد. پیش از پیروزی انقلاب و در 17 شهریور، دخترش محبوبه دانش، در جریان تظاهرات به شهادت رسید.

او بعد از پیروزی انقلاب برای ایجاد تغییر و دگرگونی در مدارس ایرانی خارج از کشور به ترکیه و سپس امارات متحده عربی سفر کرد و در بازگشت، از طرف مردم تفرش و خلجستان به مجلس شورای اسلامی راه یافت. وی عاقبت در شامگاه هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.

33- علی اکبر دهقان: در سال 1327 در تربت جام زاده شد. در خانواده ای کارگر و مهاجر که از یزد به آن جا آمده بود، بزرگ شد و دیپلم طبیعی و فوق دیپلم ریاضی را اخذ و بلافاصله به تدریس در دبیرستان های شهرش پرداخت. در همان ایام انجمن مبارزه با بهائیت را پایه گذاری کرد و در کنار آن صندوق قرض الحسنه المهدی(عج) را به گونه ای آبرومند تاسیس و اداره کرد.

بارها از سوی ساواک مورد هجوم واقع شد و در جریانات انقلاب به عنوان پیشرو و خط دهنده شهرت یافت. با برگزاری نخستین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم تربت جام به مجلس رفت و در شامگاه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

34- علی درخشان: در سال 1319 در تهران متولد شد. پس از تحصیلات ابتدائی و متوسطه به ضرورت مبارزه علیه رژیم پی برد و از با سابقه ترین مبارزین انقلاب بود. سی سال در کار تدارکات و تهیه امکانات برای مبارزین متعهد و تامین هزینه اقدامات علیه حکومت پهلوی بود. بخش اعظم مخارج راهپیمایی های عظیم سال 1357 و اغلب خیریه های سیای و خدماتی اجتماعی را به عهده داشت و بسیار مورد اعتماد شهید بهشتی، استاد مطهری و آیت الله طالقانی بود. با این همه تمکن مالی، هرگز خانه ای برای خود تهیه نکرد و با شروع فعالیت حزب جمهوری اسلامی، انجام مسوولیت امور مالی حزب را بر عهده گرفت. وی سرانجام در فاجعه هفت تیر به جمع شهدا پیوست.

35- حجت الاسلام سیدفخرالدین رحیمی: در سال 1323 در شهر خرم آباد به دنیا آمد. جدش از علمای بزرگ شهر بود و او به همراه برادرش برای کسب علوم حوزوی به قم رفت. در سال 1341 و در ماجرای فیضیه قم در حالی که مشغول چسباندن اعلامیه بود، دستگیر و به زندان رفت. پس از آزادی مبارزاتش را پی گرفت و برای بار دوم به جرم کندن تابلوی خیابان ششم بهمن، به زندان رفت. او یک بار دیگر نیز به جرم اهانت به اشرف پهلوی زندانی شد و مجموعاً 18 ماه در حبس به سر برد. او هر بار پس از آزادی، کار مبارزه را جدی تر آغاز می کرد و عاقبت ممنوع المنبر و از آنجا به ایرانشهر و از آن جا به اقلید فارس تبعید شد. در بازگشت از تبعید فعالیت های مذهبی و مبارزاتی را در مسجد علوی ادامه داد که بعدها آن جا مقر کمیته های انقلاب شد.

در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم ملاوی به مجلس راه یافت و در هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.

36- محمد رواقی: در سال 1328 در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات متوسطه، وارد مدرسه عالی بازرگانی شد. در اوج خفقان و حکومت زور، انجمن اسلامی دانشکده را تاسیس کرد و تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. بر اثر شکنجه های فراوان، شنوایی اش مختل شد و در همان حال و به محض آزادی برای اخذ فوق لیسانس مدیریت و بازرگانی به دانشگاه ایالتی ادموند آمریکا رفت.

پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد و نخست عضو هیات مدیره و سپس مدیر عامل شرکت فرش ایران شد. وی سرانجام در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

37- مهندس توحید رزمجومین: در سال 1330 در تهران متولد شد. در حالی که خانواده اش از نظر اقتصادی در تنگنا بود، کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و در سال 1356 موفق به اخذ لیسانس صنایع شد. به علت عقاید و مبارزاتی که داشت به عنوان سرباز صفر به «چهل ذختر» تبعید شد و در دوران انقلاب از پادگان فرلر کرد.

پس از پیروزی انقلاب، مدیر داخلی شرکت سار اول شد و با سمت عضویت در هیات مدیره گروه صنعتی ملی به آن جا رفت. او بر اثر یک طرح از پیش تعیین شده توسط گروهک ها به گروگان گرفته شد اما با دخالت کمیته و سپاه آزاد گردید و سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

38- حجت الاسلام حسن سعادتی: در سال 1335 در نیشابور متولد شد. در یک خانواده روحانی پرورش یافت و برای کسب علوم حوزوی ابتدا به مشهد و سپس به قم عزیمت کرد. در مشهد با روحانیون جوان و مبارز آشنا گشت و در اعتراض به تعطیل کردن حوزه درسی آیت الله خامنه ای، دستگیر شد.

در روزهای پیروزی انقلاب، با رژیم به مبارزه پرداخت و از اعضای کمیته استقبال از حضرت امام بود. در تابستان 1358 به حزب جمهوری اسلامی پیوست و برای مدتی به مازندران رفت و در بهمن 1359 به همراه هیاتی از ایران به کشورهای فیلیپین و مالزی سفر کرد. وی عاقبت در هفتم تیرماه 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

39- جواد سرحدی: در سال 1317 در سنقر کلیائی متولد شد. پدری کاسب و خانواده ای مذهبی داشت. او کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و پس از اخذ دیپلم مبارزاتش را علیه رژیم آغاز کرد. وقتی تحت تعقیب قرار گرفت به خارج از کشور رفت و در آن جا تهدید به مرگ شد. ساواک تمام اموال و دارایی اش را در داخل ضبط کرد. به سختی و در حالی که به شدت محدود شده بود، لیسانس اقتصاد را از دانشگاه هوستون آمریکا گرفت و پس از پیروزی، امین دولت جمهوری اسلامی در کنسولگری آنجا شد.

در مراجعت به ایران، طی حکمی از سوی نخست وزیر، شهید رجایی به سمت مدیر عامل سازمان تعاون شهر و روستا منصوب شد و سرانجام در 7 تیرماه 1360 در فاجعه هفت تیر به شهادت رسید.

40- جواد سرافراز: در سال 1332 در تهران متولد شد. پدرش مؤسس دبستان اسلامی ولی عصر و دبیرستان جهان آراء و از روحانیون مبارزی بود که سالها در زندان رژیم شکنجه و مورد اهانت واقع شده بود.

سرافراز در دانشگاه های انگلیس و هند در رشته جامعه شناسی ادامه تحصیل داد و انجمن های اسلامی را در آن جا پایه گذاری کرد و به عنوان نماینده انجمن های اسلامی مقیم بنگلور هند به خدمت امام در پاریس رسید. در سال 1357 همراه با مردم در نبردهای خیابانی علیه رژیم شرکت کرد و در تسخیر کلانتری ها نقش برجسته ای داشت.

بعد از پیروزی انقلاب، عضو حزب جمهوری اسلامی شد و همچون بازویی برای شهید بهشتی بود. وی سرپرستی منطقه 11، ریاست و مسوولیت آموزش و عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری را بر عهده داشت. به علاوه، مدیر مسوولی شرکت رایانه و مسوولیت روابط عمومی شرکت «ایزایران» وابسته به وزارت دفاع را نیز بر عهده گرفت و سرانجام در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.

41- علی اکبر سلیمی جهرمی: در سال 1317 در جهرم به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم، به معلمی پرداخت و کمی بعد لیسانس زبان انگلیسی خود را از دانشگاه تهران اخذ کرد. در تظاهرات معلمان و اعتصابات معلمان (به رهبری شهید دکتر خانعلی) شرکت نمود و در همین رابطه از طرف ساواک به دزفول تبعید شد و سال ها مجبور بود برای ادامه تحصیل در دانشگاه تهران، هر هفته سه روز به تهران بیاید. وی مبارزات سیاسی خود را همراه با گروه شهید رجائی، دستغیب و دکتر اسدی لاری ادامه داد و در سال 1357 در سفری به پاریس، توفیق ملاقات با امام (ره) را پیدا کرد.

بعد از پیروزی به عنوان مدیر کل آموزش و پرورش تهران و ریاست سازمان پژوهش و برنامه ریز، شروع به خدمت کرد و بعد به عنوان دبیرکل سازمان امور اداری و استخدامی کشور برگزیده شد. وی عاقبت در هفتم تیر ماه 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

42- سیدمحمد جواد شرافت: در سال 1306 در شوشتر و در خانواده ای متدین به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات به معلمی و تدریس مشغول شد و به دنبال درگیری و مبارزه با رژیم به اهواز تبعید شد و در 15 خرداد 1342 و در پی یک سخنرانی دستگیر و به تهران فرستاده شد. پس از ورود به دانشگاه تهران، در سال 1345 با همکاری جمعی از معلمان متعهد آموزش و پرورش همچون شهید رجائی، برنامه تظاهرات و اعتصابات معلمان ایران را تدارک دید که باعث تبعید وی به بیدخت گناباد و سپس چالوس، کرج و دوباره تهران شد. یکبار هم ساواک نقشه قتل او را طرح ریزی کرد که با بیماری او عقیم ماند.

پس از پیروزی انقلاب، ابتدا مشاور وزیر آموزش و پرورش و عضو هیات رییسه بنیاد فرهنگی البرز و سپس از سوی مردم شوشتر به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. دو کتاب «فاطمه (ع)» و «مردگان با ما سخن می گویند» از او به یادگار مانده است. وی سرانجام در فاجعه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.

43- مهندس عباس شاهوی: در سال 1332 در محله قنات آباد تهران متولد شد. با علاقه و استعداد فراوانی تحصیل را شروع کرد و پس از اخذ دیپلم، ابتدا تصمیم گرفت به حوزه علمیه برود اما بعد به دانشگاه رفت و سرانجام فوق لیسانس مدیریت بازرگانی را از آمریکا اخذ کرد.پس از پیروزی انقلاب، ابتدا در کمیته های انقلاب و بعد مدیریت گروه صنعتی فولاد ایران و نیز مدیرعامل مرکز تهیه و توزیع فلزات، خدماتش را آغاز کرد. کنترل شدید ارز و کمک به تحقق عصل 44 قانون اساسی از جمله خدمات ارزنده او بود. وی سرانجام در هفتم تیر 1360 به همراه 72 تن از یاران امام جاودانه شد.

44- میربهزاد شهریاری: در سال 1333 در بهشهر متولد شد. در خانواده ای روحانی پرورش یافت. تحصیلات عالی خود را در دانشگاه مشهد و در رشته الهیات و معارف اسلامی پی گرفت. همزمان در حوزه از محضر اساتیدی چون حضرت آیت الله خامنه ای استفاده کرد و در دوران سربازی نقش ویژه ای در ارشاد افسران و سربازان داشت و همراه عده ای از پادگان فرار کرد و به قم رفت. در بازگشت به زادگاهش، راهپیمایی عظیمی را ترتیب داد.

پس از پیروزی به آموزش و پرورش رفت و اندکی بعد به عنوان نماینده مردم رودباران به مجلس راه یافت. وی سرانجام در هفتم تیر 1360 در حالی که تنها 27 سال داشت به جمع شهدای انقلاب پیوست.

45- ایرج شهسواری: در سال 1325 در بیجار متولد شد. تحصیلات خود را در بیجار و سنندج تا پایان سیکل ادامه داد و بیجار به عنوان معلم روزمزد به تدریس مشغول شد. پس از اخذ دیپلم، تحصیلات دانشگاهی را تا اخذ فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی ادامه داد.

پس از پیروزی انقلاب و در شهریور 1358 ابتدا معاون آموزش و پرورش منطقه 12 و سپس رییس ناحیه 13 شد. اندکی بعد به معاونت اداری مالی وزارت آموزش و پرورش منصوب شد و در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

46- حجت الاسلام دکتر قاسم صادقی: در سال 1315 در گرمه بجنورد متولد شد. در 12 سالگی به حوزه علمیه مشهد رفت و همزمان تحصیلات کلاسیک را تا دکترای فقه و حقوق اسلامی ادامه داد و سپس به عنوان استاد در دانشگاه تدریس را شروع کرد. بارها به مکه، عتبات عالیات، سوریه و لبنان رفت و دو کتاب «مبداء» و «معاد» از آثار به جای مانده از اوست.

با پیروزی انقلاب اسلامی، به نمایندگی از سوی مردم مشهد به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در هفتم تیرماه 1360 به همراه 72 تن از یاران امام به شهادت رسید.

47- حجت الاسلام محمدحسین صادقی: در سال 1302 در لرستان متولد شد. در 18 سالگی به حوزه علمیه قم رفت و در قیام 15 خرداد 1342، شرکت فعالانه داشت. فریادهای «ما پیرو قرآنیم – رفراندوم نمی خواهیم» او و نطق پرشوری که ایراد کرد، سبب شد، همان روز دستگیر و راهی زندان شود. پس از آزادی از زندان، پیام های امام خمینی(ره) را به روستاهای اطراف می برد و همین باعث دستگیری مجدد وی شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسوولیت کمیته های ازنا را بر عهده گرفت و به ریاست دادگاه انقلاب انتخاب شد. در انتخابات مجلس شورای اسلامی با کسب آرای مردم ازنا به مجلس راه یافت و عاقبت در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

48- حجت الاسلام محمدحسن طیبی: در سال 1310 در روستای روئین اسفراین به دنیا آمد. در ده سالگی پدرش را که یک روحانی بود، از دست داد و به مشهد عزیمت کرد. پس از طی مراحل سطح به اسفراین برگشت. مبارزاتش را از سال 1356 گسترش داد و ساواک به شدت برنامه های او را تحت کنترل گرفت و یک بار هم بطور مسلحانه به او حمله کرد.

پس از پیروزی انقلاب، به نمایندگی از طرف مردم اسفراین به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.

49- حجت الاسلام حاج سیدنورالله طباطبائی نژاد: در سال 1319 در ظفرقند اردستان متولد شد. پدرش از علمای حوزه بود و او معارف و علوم اولیه را نزد ایشان آموخت. سپس به قم رفت و در آن جا بیش از بیست سال به تحصیل و تدریس پرداخت، حاصل این ایام هشت جلد تفسیر نمونه بود که به اتفاق جمعی از طلاب فاضل به چاپ رساند. در سال 1349 ممنوع المنبر شد و یک سال قبل از انقلاب دستگیر و به زندان افتاد. آزادی او همزمان با اوج تظاهرات و قیام مردم بود. وی به شهرهای مختلفی سفر و سخنرانی های پرشوری ایراد کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از سوی مردم اردستان به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل شد.

50- سیف الله عبدالکریمی: در سال 1312 در کومله متولد شد. خانواده ای کشاورز و متدین داشت از همین رو، پس از دبستان به قم رفت و علوم حوزوی را پی گرفت. همزمان تحصیلات دبیرستانی و سپس دانشگاهی را دنبال کرد و درجه فوق لیسانس در رشته فلسفه و حکمت اخذ کرد. به علت نپذیرفتن بورسیه رژیم به بدترین نقاط کشور به عنوان سرباز فرستاده شد. بعد از خدمت دو سال در مدرسه عالی مدیریت گیلان، معارف اسلامی و تاریخ فرهنگ و تمدن ایران را تدریس کرد و سپس به مشهد انتقال یافت و در آن جا به علت مبارزات سیاسی اش از دانشگاه اخراج شد.

در روزهای پیروزی انقلاب و با سقوط کلانتری ها، از سلاح و تجهیزات شهربانی حفاظت کرد و پس از پیروزی انقلاب، مسوول کمیته شهر لنگرود شد. چندی بعد از طرف مردم لنگرود به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در فاجعه هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل شد.

51- دکتر حسن عباسپور: در سال 1323 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه و لیسانس، فوق لیسانس الکترومکانیک را از دانشگاه تهران و دکترای برنامه ریزی و مدیریت سیستم های انرژی زا را از دانشگاه لندن اخذ کرد. پس از بازگشت به ایران، شبکه ارتباطی میان اساتید متعهد دانشگاه ها و مدارس عالی را به وجود آورد و به همراه دانشجویان مسلمان، مبارزاتش را علیه رژیم آغاز کرد. وی از استادان هسته اولیه سازمان ملی دانشگاهیان و موسس جامعه اسلامی دانشگاهیان بود. با پیروزی انقلاب، از سوی شورای انقلاب به سمت وزارت نیرو منصوب شد و اعضاء حزب جمهوری اسلامی بود که در هفتم تیر ماه 1360 به شهادت رسید.

52- دکتر حسن عضدی: در سال 1325 در رشت متولد شد. عالی ترین مدارج علمی را در دانشگاه های معتبر دنیا کسب کرد به گونه ای که لیسانس روزنامه نگاری، روابط عمومی و تبلیغات، فوق لیسانس دانشکده علوم سیاسی، لیسانس مدیریت بازرگانی با تخصص مدیریت بین المللی از دانشگاه داگلاس آمریکا و دکترای اقتصاد سیاسی همان دانشگاه را اخذ کرد و عضو افتخاری انجمن مدیران شد.

پس از پیروزی انقلاب، در دانشگاه گیلان به تدریس مشغول شد و به عنوان نماینده استان گیلان در مجلس خبرگان انتخاب شد و در آن جا عضو هیات رییسه بود. شاخه گیلان حزب جمهوری اسلامی را پایه گذاری کرد و سرپرستی مدرسه عالی ترجمه را به عهده گرفت و سپس سرپرست مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی شد. او همچنین مسوولیت های فرهنگی و آموزشی فراوانی را به طور همزمان عهده دار شد و شورای وحدت حوزه و دانشگاه را فعال کرد. معاونت وزارت فرهنگ و آموزش عالی از دیگر مسوولیت های او بود و سرانجام در شامگاه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.

53- علی اکبر فلاح: در سال 1319 در قزوین به دنیا آمد. در خانواده ای متدین پرورش یافت و پس از تحصیلات متوسطه، فوق دیپلم تاسیسات گرفت و مبارزات سیاسی خود را در واقعه 15 خرداد 1342 آغاز کرد و در تمام سال های اختناق رژیم پهلوی به اعتراض و ابراز حقایق می پرداخت.

پس از پیروزی انقلاب، دبیر دبیرستان کامران شد و در تعطیلات نوروزی 1360به جبهه رفت و در بازگشت از جبهه، در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

54- دکتر محمدعلی فیاض بخش: در سال 1316 در تهران به دنیا آمد. خانواده ای خیر و مذهبی داشت. و پس از اتمام تحصیلات متوسطه، تحصیلات عالی خود را تا اخذ دکترا در تخصص جراحی ادامه داد و چهار سال رایگان طبابت کرد. پیش از 17 شهریور کمک های اولیه پزشکی را به انقلابیون آموزش می داد و در جمعه خونین به مداوای مجروحین می پرداخت.

پس از پیروزی انقلاب، در آبان 1358 کمیته آسایشگاه معلولین انقلاب را تاسیس کرد و مدتی بعد مدیرکل توانبخشی وزارت بهداری شد و لایحه سازمان بهزیستی را به کمک شهید لوسانی به شورای انقلاب برد. کمیته امداد امام خمینی از دیگر یادگارهای اوست. وی یکی از سه پزشک گروه هفت نفره منتخب و رابط امام در انقلاب فرهنگی بود و سرانجام در فاجعههفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

55- دکتر محمود قندی: در سال 1323 در تهران متولد شد. تحصیلات خود را تا درجه دکترای مهندسی برق و الکترونیک و با رتبه عالی از آمریکا ادامه داد و از موسسین انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا و یکی از شاگردان علامه طباطبایی و استاد مطهری بود. وی دروس حوزوی را نیز تا خارج از فقه دنبال کرد. در بازگشت به ایران، تدریس در دانشگاه تهران و دانشکده مخابرات را شروع کرد هنگام اوج گیری انقلاب به علت پخش اعلامیه های حضرت امام دستگیر و به زندان افتاد.

پس از پیروزی انقلاب به ریاست دانشکده مخابرات منصوب شد و سپس از سوی شورای انقلاب به وزارت پست و تلگراف انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

56- حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمی: در سال 1312 در سوادکوه به دنیا آمد. پدرش روحانی بود و علوم حوزوی را از همان جا آغاز کرد. سپس در محضر اساتید بزرگتحصیل کرد و به درجه اجتهاد رسید. نطق های کوبنده او در زمان انقلاب و پیش از آن به سبکی خاص و جاذب مشهور بود. در 15 خرداد 1342 دستگیر شد و به خدمت اجباری فرستاده شد. در پادگان یک افسر پزشک به علت ضعف چشم معافش کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به نمایندگی از طرف مردم ساری به مجلس شورای اسلامی راه یافت و سرانجام در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

57: موسی کلانتری: در سال 1327 در مرند متولد شد. با پایان دوره متوسطه به دانشگاه راه یافت و فوق لیسانس راه و ساختمان را از دانشگاه تهران اخذ کرد. درسال 1357 در حالی که تظاهرات و اعتراض مردم در اوج خود قرار داشت، کار را رها کرد و به مبارزه مسلحانه علیه رژیم پرداخت.

پس از پیروزی انقلاب، در کمیته های شهر، عهده دار حراست و نگهبانی از دستاوردهای نهضت شد و در سال 1358 اداره راه خوزستان و سپس آذربایجان غربی را فعال کرد. اندکی بعد از سوی شورای انقلاب به وزارت راه و ترابری برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 در جمع یاران امام به شهادت رسید.

58- حجت الاسلام عماد الدین کریمی: در سال 1311 در حوالی نوشهر به دنیا آمد. پدرش روحانی بود و او پس از اخذ دیپلم به حوزه های مشهد و قم رفت و مدارج علوم اسلامی را به سرعت گذراند. ارشاد و افشاگری های او مردم نوشهر را به اعتراض و شورش علیه رژیم فاسد آن ها وا داشت، لذا ساواک او را تعقیب، دستگیر و بازجوییکرد و او ناگزیر شبانه از منطقه هجرت کرد.

پس از پیروزی انقلاب، از سوی مردم نوشهر به نمایندگی اولین دوره مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

59- محسن مولائی: در سال 1339 در تهران متولد شد و در خانواده ای مذهبی و ساکن جنوب شهر پرورش یافت. تحصیل و کار را با هم دنبال کرد و از همان آغاز به ضرورت مبارزه با رژیم وقوف یافت. فعالیت های فرهنگی اش را با ایجاد نمازخانه در دبیرستان و راه اندازی گروه تئاتر و نمایشگاه عکس آغاز کرد.

پس از پیروزی در کمیته های انقلاب فعالانه شرکت کرد و با عضویت در حزب جمهوری اسلامی، دفتر منطقه هشت را تاسیس نمود. وی سرانجام در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.

60- حجت الاسلام محمد منتظری: در سال 1323 در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد.از محضر اساتیدی چون آیت الله داماد، آیت الله مشکینی و حضرت امام بهره گرفت و در سال 1344 به خاطر مبارزاتش علیه رژیم به زندان قزل قلعه رفت و پس از آزادی به تدریس در حوزه پرداخت. در یک رویارویی با ماموران حکومت از دست آن ها گریخت و از ایران خارج شد. ده سال دور از ایران بود و در نجف به محضر امام(ره) رسید و از آن جا به لبنان رفت و در پایگاه الفتح، آموزش های مدرن چریکی دید سپس با امام به پاریس رفت و از آن جا به ایران بازگشت. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از ابتکارات اوست. وی مجله عربی زبان «الشهید» را برای صدور انقلاب به کشورهای خلیج فارس منتشر کرد. در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم نجف آباد انتخاب شد و سرانجام در فاجعه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.

61- مهندس علی محمد مجیدی: در سال 1325 در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. در پنج سالگی پدرش را از دست داد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در شهرهای کرمانشاه و خرم آباد به پایان رساند و در سال 1349 از دانشگاه تهران، مهندسی راه و ساختمان خود را اخذ کرد. در سال 1357 در تظاهرات مردمی شرکت کرد و با پیروزی انقلاب به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد. در مهر ماه 1358 معاون عمرانی استاندار تهران شد و در شهریور 1359 مدتی به جبهه های غرب رفت و پس از مراجعت به تهران از تاریخ 13 /2 /60 به عنوان مشاور عمرانی وزارت کشور مشغول به کار شد و سرانجام در فاجعه هفت تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

62- حبیب الله مهدیزاده طالعی: در سال 1330 در یک خانواده متوسط مذهبی در تبریز به دنیا آمد. دوران ابتدایی خود را در مدرسه ایرانشهر و دوره دبیرستان را در دبیرستان های ثقة الاسلام و فردوسی تبریز به پایان رساند و در سال 1350 در رشته مدیریت اقتصاد از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. پس از فاجعه 17 شهریور تنفرش نسبت به رژیم پهلوی بیشتر شد و با دوستانش شروع به فعالیت هایی علیه رژیم کرد.

پس از پیروزی انقلاب، مدتی در کمیته جمشیدآباد فعالیت کرد و سپس به جهاد سازندگی رفت و سرانجام در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.

63- غلامعلی معتمدی: در سال 1327 در شیراز متولد شد. در خانواده ای مذهبی پرورش یافت. وی نوه دختری آیت الله سیدعبد الحسین آیت اللهی از علمای بزرگ فقاهت بود. تحصیلات خود را تا اخذ مهندسی مکانیک از دانشکده فنب دانشگاه تهران ادامه داد و در تمام دوران تحصیل مبارزه علیه رژیم را دنبال کرد.

پس از پیروزی انقلاب، به عنوان مشاور اقتصادی استانداری اصفهان منصوب شد. بعد به سرپرستی وزارت کار رسید. بنی صدر با وزارت او مخالفت کرد و سرانجام به معاونت رفاه و تعاون وزارت کار منصوب شد و بلافاصله طرح رفاه کارگران را تهیه و به وزارتخانه پیشنهاد داد. در هفتم تیرماه 1360 وی نیز همراه 72 تن از یاران امام به شهادت رسید.

64- جواد مالکی: در سال 1315 در تهران متولد شد و در خانواده ای مذهبی در جنوب تهران پرورش یافت. پس از اتمام تحصیلات متوسطه، در سال 1350 وارد دانشگاه تربیت معلم شد و در رشته فیزیک به تحصیل پرداخت. در مبارزاتش علیه رژیم پهلوی، همراه شهید دکتر مفتح در مسجد جاوید به فعالیت های مذهبی و روشنگرانه پرداخت و در برگزاری نماز عید فطر 1357 نقش مؤثر و اساسی داشت. در کمیته استقبال از امام نیز عضویت داشت.

پس از پیروزی انقلاب در ایجاد هسته های اولیه کمیته های شهری، تلاش فراوانی کرد. اندکی بعد عضو حزب جمهوری اسلامی شد و به شورای مرکزی حزب راه یافت و سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

65- حبیب الله مالکی: در سال 1334 در تهران متولد شد. خانواده مذهبی وی در محله قدیمی و معروف بازارچه نایب السلطنه سکونت داشتند. وی پس از اخذ دیپلم به مراکز مذهبی و جلسات درسی شهید بهشتی قدم گذاشت و از آن پس با جریان مبارزه آشنا شد.

در نماز عید فطر 1357 و کمیته استقبال از امام(ره) فعالیت مستقیم داشت و بعد از پیروزی انقلاب و در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری بازوی توانایی برای وزارت کشور بود. اندکی بعد به فرمانداری ایرانشهر منصوب شد و حدود شش ماه در این مسوولیت خدمت کرد و عاقبت در کنار 72 تن از یاران امام در فاجعه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

67- سید محمد موسوی فر: در سال 1337 در نیشابور متولد شد. پدری روحانی و متقی داشت و نخستین درسهای علمی و اخلاقی را از او آموخت. در 13 سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد و کمی بعد به صف طلاب مبارز پیوست. در تظاهرات روزهای نخست انقلاب شرکت داشت و خطابه های فراوانی در روستاهای اطراف مشهد ایراد کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد و فعالیتهای ارزنده ای در این تشکیلات ارائه داد و سرانجام در انفجار دفتر مرکزی حزب در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.

68- محمدحسین محمد عینی: در سال 1330 در قم متولد شد. در خانواده ای کم درآمد پرورش یافت و کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و دیپلم گرفت. با مشاهده سیاستهای جابرانه رژیم، به مبارزه روی آورد. در کمیته استقبال از حضرت امام عضویت داشت و انتظامات بهشت زهرا را به عهده گرفت. سپس حفاظت و نگهداری از انبارهای اسلحه زمان انقلاب را به خوبی انجام داد.

پس از پیروزی انقلاب، به استخدام سازمان گسترش صنایع و معاون در آمدو از آنجا به بخش اداری مجلس شورای اسلامی رفت و در آنجا به خدمت پرداخت. سرانجام در شامگاه هفتمتیر 1360 به همراه دیگر یاران امام به شهادت رسید.

69- حجت الاسلام سید کاظم موسوی: در سال 1314 در حسین آباد میامی از توابع شاهرود به دنیا آمد. نخستین دروس حوزه را نزد جدش اموخت و در 13 سالگی برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و در محضر آیت الله میلانی حضور یافت. در 24 سالگی به تصحیح و تحشیه «بهار الانوار و ارشاد» شیخ مفید و «مقنیات الدور و ادب الغس و شواهد» و «مجمع البیان» پرداخت. از سال 1342 مجلات «عربی آسان» برای طلاب و دانشجویان منتشر کرد و در سال 1350 فوق لیسانس زبان عربی را گرفت و همان زمان مدرسه راهنمایی و دبیرستان دخترانه روشنگر را تاسیس کرد.

پس از پیروزی انقلاب، نماینده امام در وزارت آموزش و پرورش و مشاور عالی این وزارت خانه و عضو دادگاه تجدید نظر اداری شد و سرانجام به معاونت پژوهش وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد و شامگاه هفتم تیر 1360 در جمع یاران امام به شهادت رسید.

70- حبیب الله مهمانچی: در مرداد 1329 در تهران متولد شد. در خانواده ای مذهبی و متعهد پرورش یافت و تحصیلات خود را تا گرفتن فوق لیسانس مدیریت بازرگانی از آمریکا دنبال کرد. در آنجا با دانشجویان مذهبی ارتباط نزدیک داشت و در مبارزاتش علیه رژم شرکت می کرد.

پس از بازگشت به ایران و پیروزی انقلاب در بنیاد مستضعفان شروع به کار کرد و سپس به نهادهای دیگر در امور فرهنگی کمک رساند. اندکی بعد به عنوان معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت کار برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر ماه 1360 به همراه جمعی از یارن امام به شهادت رسید.

71- عباسعلی ناطق نوری: در سال 1314 متولد شد. اگرچه مدتی از آموختن علم به دور بود اما عاقبت به علوم حوزوی و تحصیل در امور دینی رو آورد و مدرس قرآن شد. با گروه های موتلفه و همراه شهید بهشتی و استاد مطهری فعالیت سیاسی اش را شروع کرد و با برادرش در راه اندازی شبکه های ده نفره نقش موثر داشت.

بارها با اسم مستعار سخنرانی کرد و عاقبت توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. در سال 1357 به یکی از مخفیگاه های گروهی که با آنها کار می کرد، حمله کردند و عده ای از جمله فرزندش را به زندان بردند که مدتی بعد از زندان گریخت و رژیم حکم تیرش را صادر کرد.

پس از پیروزی انقلاب، از سوی مردم نور به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیرماخ 1360 به شهادت رسید.

72- مهدی نصیری لاری: در سال 1312 در سیرجان متولد شد. با از دست دادن پدر تحصیلات را به سختی دنبال کرد و از دانشسرای عالی تربیت معلم فارغ التحصیل شد. با پایان تحصیلات به تعلم و تدریس در مساجد و مدارس پرداخت و مبارزاتش را از همان زمان آغاز کرد. رژیم او را به اصفهان تبعید و عاقبت بازنشسته اش کرد.

پس از پیروزی انقلاب، فرماندار سیرجان شد و اندکی بعد در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم لارستان انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

73- حجت الاسلام علی هاشمی سنجابی: درسال 1290 در سنجان متولد شد. پدرش کشاورز بود. او از کودکی به حوزه علمیه روی آورد و به عالمی متفکر، دانشمندی متعهد، عارفی کامل و شاعری توانا تبدیل شد.

از آیات عظام حجت، ابوالحسن اصفهانی، بروجردی، حکیم، شیرازی، گلپایگانی و امام خمینی اجازه اجتهاد گرفت و به تدریس در حوزه های علمیه پرداخت. مبارزاتش با رژیم سبب شد تحت تعقیب ساواک قرار گیرد و چند سال از منبر رفتن منبع شود. با پیروزی انقلاب از طرف مردم اراک به نمایندگی انتخاب شد و در هفتم تیر 1360 همراه شهید بهشتی و دیگر یاران امام به شهادت رسید.

در فاجعه هفتم تیر ماه علاوه بر شهدایی که ذکر شد، تعدادی از حاضران در جلسه هفتم تیر ماه حزب جمهوری اسلامی، مجروح شدند که اسامی آنها به این شرح می باشد: ابوالفضل اجاره دار، حجت الاسلام علی اصغر باغانی، ابراهیم تاج گردون، علی موسی رضا، سید منصور رضوی، ایرج صفاتی دزفولی، سید جلال ساداتیان، سید محمد سجادی، محمد حسن اصغرنیا، حسین صادقی، مسعود صادقی آزاد، حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور، مرتضی فضلعلی، جعفر لواسانی، عبد العظیم هاشمی نیک، محمد شجاعیان، ناصر آقا علیخان، حسین کاظم پور اردبیلی، دکتر محمد خان، حجت الاسلام قدرت الله نجفی، حجت الاسلام محمود مروی (سماورچی)، مرتضی محمودی، حجت الاسلام مسیح مهاجری، سید محمد کیاوش، مهدی فاضلی، مسعود موسوی، علی موسوی، محمود جمالی، زین العابدین رئیسی، حیدرعلی علیزاده، هدایت عبدی، دانش مهر، ابراهیم عبدی، فتوت، محمد غریب، مهدی فاضلی، ابراهیم فردوسی، عباس شاهوری.

گذری کوتاه بر زندگیناه مرجع عالیقدر آیت الله علوی گرگانی

گذری کوتاه بر زندگیناه مرجع عالیقدر آیت الله علوی گرگانی

ولادت
آیت‌اللَّه العظمى علوى، در خجسته ایّام ولادت با سعادت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها در سال 1359ق (خرداد 1318 ش) در نجف اشرف، در بیت فضیلت و تقوا زاده شد. این ولادت، موجى از شادى و سرور در دل پدر بزرگوارش برانگیخت، چه تا آن زمان چند پسر براى وى متولد شده بودند امّا همگى در همان كودكى، از دنیا رفته بودند. لذا وى به ساحت مقدس امیرالمؤمنین علیه‌السّلام متوسل شد و از آن حضرت، درخواست فرزندى عالم و صالح نمود. 

رویای صادقه
آیت‌اللَّه حاج سید سجاد علوى، شبى در عالم خواب به محضر امیرمؤمنان علیه‌السّلام مشرّف شد و حضرت، بدو مژده ولادت پسرى را در آینده نزدیك داد و از او خواست تا فرزندش را به نام »على« نامگذارى نماید. هنگامى كه این پسر به دنیا آمد، پدرش براى رعایت استحباب او را بنام «محمد» و براى قولى كه به امیرالمؤمنین علیه‌السّلام داده بود، او را به «على» نامگذارى كرد. پدرش، بارها بدو مى‌گفت: محمدعلى! تو با دیگر برادرانت تفاوت خواهى داشت و در آینده به مقامات عالیه خواهى رسید. چون تو را با توسل به ذیلِ عنایت امیرالمؤمنین، از خدا گرفته‌ام. معظم‌له، در دامان پاك پدر و مادرش- رحمةاللَّه علیهما - بالید و پرورش یافت و بسیارى از مسائل دین و خواندن و نوشتن را در محضر پدرش بیاموخت. 

تحصیلات
آیت‌اللَّه العظمى علوى، هفت ساله بود (1365ق) كه همراه پدر بزرگوارش به ایران باز آمد و به قرائت قرآن مجید و آموختن نصاب و حساب و گلستان و پس از آن به یادگیرى فنون ادب و علوم عرب نزد ایشان پرداخت. نخست، ادبیات و مغنى و مطوّل و بخشى از شرح لمعه را نزد والدش بیاموخت و در سنّ شانزده سالگى (1374ق)، همراه با معظم له و گروهى از همشهریانش به زیارت عتبات عالیات، بیت اللَّه الحرام و بیت المقدس و شامات نائل آمد (و در طول مسیر به بازگویى مسائل شرعى و خواندن كتابهاى دینى براى كاروانیان مى‌پرداخت)، در بازگشت از سفر حج، قصد ماندن و تحصیل در حوزه علمیه نجف اشرف را داشت كه مرحوم آیت‌اللَّه العظمى حكیم(ره) (در زمانى كه به دیدار پدر بزرگوارش آمده بود، و از قصد ایشان آگاه شد) فرمودند: اگر ایشان در حوزه علمیه قم به تحصیل بپردازد بهتر است، چون حوزه قم واجد دو ویژگى است: فنّ تدریس و فنّ سخنورى، شخصى كه در آن حوزه تحصیل نماید هر دو را فرا مى‌گیرد، هم درس مى‌خواند و هم درس مى‌دهد و هم به تبلیغ دین مى‌پردازد، و لذا رهسپار حوزه علمیه قم شد و در محضر درس اساتید بزرگ همانند حضرات آیات: مجاهدى تبریزى، سلطانى طباطبایى و ستوده اراكى، زانوى ادب به زمین زد و باقیمانده سطوح را فرا گرفت و این همه، 4 سال به طول انجامید.(كه نشانگر استعداد بسیارش در كسب معلومات و ضبط محفوظات است). 

اساتید
معظم له، در خلال تحصیل خویش توفیق یافت از دانش سرشار استوانه‌هاى علم و فقاهت، توشه‌ها برگیرد و مبانى علمى‌اش را استوار سازد. آنان عبارتند از:
1. زعیم بزرگ شیعه آیت‌اللَّه العظمى بروجردى، كه سه سال از درس فقه ایشان بهره برد.
2. رهبر كبیر انقلاب آیت‌اللَّه العظمى امام خمینى، كه هشت سال از درس اصول ایشان استفاده كرد.
3. آیت‌اللَّه سید محمد محقق احمدآبادى یزدى - مشهور به محقق داماد - كه دوازده سال از درس فقه و اصول وى بهره برد.
4. آیت‌اللَّه العظمى سید محمدرضا موسوى گلپایگانى.
5. آیت‌اللَّه حاج شیخ عباسعلى شاهرودى.
6. آیت‌اللَّه حاج شیخ محمدعلى اراكى.
7. آیت‌اللَّه حاج آقا مرتضى حایرى یزدى - كه مدّت 15 سال در درس فقه ایشان شركت جُست و مورد توجه فراوان معظم له بود. همچنین، معظم له در ایام تعطیل حوزه علمیه قم در فصل تابستان به مدت هفت سال، به نجف اشرف مى‌رفت و علاوه بر زیارت عتبات عالیات، به درس علماى بزرگ نجف رفته و از آنان بهره‌ور مى‌شد. ایشان عبارتند از آیات عظام: امام خمینى، آقاى خویى، آقاى شاهرودى و میرزا باقر زنجانى قدّس اللَّه اسرارهم. 

تدریس
استاد معظّم آیت‌اللَّه العظمى علوى مدظلّه العالى، عمر پر بار خویش را به تألیف و تدریس و تبلیغ دین گذرانیده است. ایشان از همان اوانِ تحصیل، به تدریس كتب ادبیات و سطوح پرداخت. (1334ش) بارها سیوطى و مغنى و مطوّل، شرح شمسیه و شرح نظّام را تدریس كرد و در همان زمانِ نوجوانى (16 سالگى) كتاب «كشف الغاشیة عن وجه الحاشیه» را تألیف نمود. از سال 1382 ق به تدریس سطوح (معالم، قوانین، شرح لمعه و شرح تجرید) و سطح عالى (رسائل، مكاسب و كفایه و شرح منظومه) پرداخت و گاه روزانه، چهار درس را تدریس مى‌كرد و درسهایش، در زمره معروفترین و چشمگیرترین درسهاى حوزه علمیه قم بود. یكى از مورخین حوزه علمیه قم - بیش از 30 سال پیش (1350ش) درباره ایشان، نوشت: معظم له از فضلاء و مدرّسین و اساتید سطوح عالى حوزه علمیه است، كه به زیور علم و تقوا و متانت و بزرگوارى آراسته است.  جناب استاد، در سال 1405ق بود كه بنا به تقاضاى گروهى از فضلاء تدریس خارج فقه (بر اساس كتاب شرایع الاسلامِ ابوالقاسم نجم الدین جعفرِ محققِ حلّى) را آغاز كرد و تاكنون كتابهاى: طهارت و زكات را به پایان برده و هم اكنون شرح كتاب صلاة را ادامه مى‌دهند و همزمان خارج اصول را نیز بر پایه كفایة الاصول آغاز نمود كه دوره كامل آن 15 سال به طول انجامید و به پایان رسید و هم‌اكنون دومین دوره آن، آغاز شده است. وى در طول 40 سال تدریس خویش، فضلاى بى‌شمارى را از سرچشمه زلال علوم اهلبیت علیهم‌السلام، بهره‌مند ساخته كه بسیارى از آنان، هم اینك در شهرهاى مختلف و سمَتهاى گوناگون مانند: تدریس در حوزه و دانشگاه، امامت جمعه و جماعت، قضاوت و نمایندگى مجلس به خدمت به اسلام و مسلمین اشتغال دارند. 

تبلیغ
قرآن مجید، یكى از وظایف فقیهان و عالمانِ دین را انذار مردمان و تبلیغ رسالات خداوند بر مى‌شمرد. آیه شریفه «نَفْر» وظیفه یكایك اندیشمندان را تعیین نموده و آن «ابلاغ تكلیف» است. آیت‌اللَّه العظمى علوى هم بر طبق عمل به وظیفه خویش، از همان اوان طلبگى‌اش به تبلیغ دین پرداخت و سالیان فراوان در ایام ماه مبارك رمضان و محرّم و صفر بر مسند وعظ و ارشاد تكیه زده و هزاران نفر را با بیان شیوا و سخنان زیباى خویش از آبشخور علوم اهلبیت - علیهم‌السلام - سیراب نموده است و این شیوه پسندیده، حتى پس از مرجعیت معظم له ادامه دارد. ایشان، به جز این ایام، سالیان فراوان، قبل از رسیدن به مرجعیت (18 سال متمادى) در گرما و سرما، در تابستان و زمستان هر پنجشنبه و جمعه به تهران مى‌رفت و پیرامون معارف دین در مسجد فاطمیه سخن مى‌گفت و در همین راستا، هیئت محترم وحدت فاطمیه و صندوق قرض الحسنه آن را هم تأسیس نمود و همزمان به تدریس شرح منظومه و شرح تجرید و اصول اعتقادات به گروهى از اساتید دانشگاه و دانشجویان محترم مى‌پرداخت. 

شیوه تدریس
درس معظم له از ملاحت گفتار، تتبع اقوال و دقّت و بررسى آنها، تحقیق مبسوط در روایات (فقه الحدیث) و جمع بین اخبار متعارضه و بررسى رجال حدیث برخوردار است. ایشان، با نظر افكندن در كتابهاى متداول و غیر متداول (همانند: غنائم الایام میرزاى قمى، وسیلة المعاد ملا اسماعیل عقیلى نورى، جامع المدارك آیت‌اللَّه خوانسارى) و نقد و بررسى آنها و كاویدن ادلّه، سرانجام قولى را برگزیده، كه گاه این سخن با سخنِ دیگر فقیهان منطبق بوده و گاه متفرّد است. ایشان، به حضور منظّم و بدون تعطیل در ایّام درسى و سرِ ساعت، بدون‌اندكى‌تأخیر - مقیّد بوده، و در روزهاى چهارشنبه به شرح و توضیح حدیثى از فرمایشات پیامبر اكرم(ص) مى‌پردازد - و اگر روزى چهارشنبه، تعطیل باشد این كار را در روز پیشین آن انجام مى‌دهد - و از این رهگذر تاكنون به شرح وصایاى رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، ابوذر غفارى و عبداللَّه بن مسعود توفیق یافته است. (كه شرح وصایاى پیامبر اكرم(ص) به ابوذر به نام انوار اخلاقى «ره‌توشه پارسایان» چاپ رسیده است). معظم له در طول درس، به یكایك پرسشها و اشكالات - هر چند سست و بى‌پایه - شاگردان خود گوش فرا داده و با خوشرویى و اخلاق حسنه به پاسخ آنها مى‌پردازد و از شاگردان سخت‌كوش خویش به شایستگى تقدیر به عمل مى‌آورد و بر فراز منبر تدریس، از آنان احترام مى‌نماید. ایشان در خلال درس، نیز به ذكر مطالب مناسب از تاریخ و تفسیر و رجال و مواعظ نیز پرداخته و درسش، آمیزه‌اى از مطالب گرانقیمت و ارزشمند است، كه نتیجه سالیان فراوان مطالعات مختلف و تجربه‌هاى بسیار معظم له مى‌باشد. 

مرجعیت
معظم له، یكى از چهره‌هاى مشهور علم و تقوا و فقاهت در حوزه علمیه قم بوده و در زمان مرجعیت آیاتِ عظام و مراجع تقلید پیشین، چشمهاى بسیارى به سویش دوخته شده بود، پس از ضایعه وفات آنان بود كه بسیارى از مردم مؤمن و متدین - به ویژه اهالى مازندران و گیلان - از جنابش تقاضاى رساله عملیه نمودند، كه معظم‌له در سال 1412ق، فتاواى خویش را در اختیار همگان قرار دادند - كه به زبانهاى عربى و اردو نیز ترجمه شده - و بسیارى از مؤمنان در داخل و خارج كشور تقلید ایشان را پذیرفته و بخشى از شهریه طلّاب حوزه علمیه قم، همه ماهه توسط ایشان پرداخت مى‌گردد

تالیفات
استاد بزرگوار ما، آیت‌اللَّه العظمى علوى به جز تدریس منظّم فقه و اصول (كه صدها نوارِ آن موجود است)، تبلیغ و ترویج شعائر دینى، پرورش شاگردان فراوان و راهنمایى مردمان و مقلّدان، داراى تألیفات متعدد فقهى، اصولى، حدیثى و رجالى است، كه نام آنها عبارتند از:

آثار چاپی:
1. توضیح المسائل (به اردو هم ترجمه شده است).
2. اجوبة المسائل یا پاسخ به جدیدترین استفتائات (2 ج). 
3. مناسك حج.(آداب، اعمال و استفتائات حج).
4. منهج الصالحین (رساله توضیح المسائل عربى).
5. منهج الناسكین(مناسك حج عربى).
6. نورالهدى (تعلیقه بر عروة الوثقى).
7. المناظر الناضرة فی احكام العترة الطاهرة (ج 1. بخشى از كتاب الطهارة).
8 . تعلیقه بر تحریرالوسیله (2 ج، چاپ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)).
9. گلچینى از انوار اخلاقى (برگزیده درس اخلاق روز چهارشنبه).
10. ره‌توشه پارسایان، انوار اخلاقى (ج 1، شرح وصایاى پیامبر اكرم به ابوذر غفارى).
11. ره‌ توشه پارسایان، انوار اخلاقى (ج 2، شرح وصایاى پیامبر اكرم به عبدالله ابن مسعود).
12.روزه سپر مومن (شامل احکام ، استفتائات و آداب روزه داری) .
13. احکام بانوان
14.احکام جوانان
15. احکام کسب و کار
16. آشنایی با اعتکاف
17. کلید سعادت (احکام بانوان ، گردآوری شده توسط حجت الاسلام فاطمی )
18. توحید از دیدگاه علم (یكى از سخنرانى‌هاى معظم له)
19. لئالى الاصول (3 جلد آن تا اکنون به چاپ رسیده است)

آثار غیر چاپی:
1. المناظر الناضرة (ج 2 تا 10. شرح مفصّل ابواب طهارت، صلاة و زكات شرایع الاسلام).
2. لئالى الاصول (10 جلد. از مباحث الفاظ تا پایان استصحاب) – سه جلد آن به چاپ رسیده است .
3. زبدة اللئالى - تلخیص كتاب فوق.
4. القواعد الفقهیة(قاعده‌هاى: ضمان، لا ضرر، تقیه، عدالت، میسور و اصالة الصحة).
5. رساله در فروع علم اجمالى.
6. رساله در تعادل و تراجیح.
7. رساله در اجتهاد و تقلید.
8 . تقریرات درس فقه آیت‌اللَّه العظمى بروجردى (بحث: طهارت و قضا).
9. تقریرات درس فقه آیت‌اللَّه محقق داماد (كتاب صلاة وحج).
10. تقریرات درس فقه آیت‌اللَّه حاج شیخ عباسعلى شاهرودى (كتاب طهارت).
11. تقریرات درس فقه آیت‌اللَّه اراكى (بحث صلاة الجمعة).
12. تقریرات درس فقه آیت‌اللَّه حاج آقا مرتضى حایرى (كتاب طهارت و خمس).
13. تقریرات درس اصول آیت‌اللَّه العظمى امام خمینى (از بحث مقدمة واجب تا آخر قطع و ظن).
14. تقریرات درس اصول آیت‌اللَّه محقق داماد (دوره كامل).
15. تعلیقه بر وسیلة النجاة. 16. تعلیقه بر منهاج الصالحین.
17. كشف الغاشیة عن وجه الحاشیة (توضیح مشكلات حاشیه ملا عبداللَّه، اولین تألیف معظم له).
18. نورالبیان فى تفسیر القرآن.
19. طبقات الرجال. 
20. ره‌توشه پارسایان انوار اخلاقى (ج 2 شرح وصایاى پیامبر اكرم به امیرالمؤمنین). 

بناهای ماندگار
آیت‌اللَّه‌العظمى علوى، احداث و بنیاد بناهاى خیریه و عام‌المنفعه را وجهه همّت خویش ساخته و تاكنون در ساختمان - كلّى یا جزئى - چندین بناى خیر، نقش اساسى و سهم چشمگیر داشته است. معظم له، علاوه بر اجازه مصرف بخشى از وجوه شرعیه براى احداث بناهاى عام المنفعه، خود نیز به بنیادِ مسجد، حسینیه، درمانگاه و صندوق قرض الحسنه در نقاط مختلف اقدام فرموده است. تعمیر بخشى از مسجد جامع گرگان، تأسیس و تعمیر چند مسجد در گرگان و روستاهاى اطراف، مسجد اعظم و درمانگاه آیت‌اللَّه حاج سید سجاد علوى در روستاى النگ، حسینیه سیّدالشهداء در مهدى شهر سمنان، صندوق قرض الحسنه و هیئت محترم «وحدت فاطمیة» در خیابان هفده شهریور جنوبى (تهران) - از آن جمله است. 

همچنین دفتر معظم له در قم و مشهد مقدس، در ایّام ولادت و شهادتِ ائمة اطهار - علیهم‌السلام - و روزهاى پنجشنبه هر هفته، شاهد برگزارى مجالس معظم و با شكوهى است كه خطبا و وعاظ محترم پیرامون معارف شیعى و احیاى امر اهلبیت علیهم‌السلام، به سخنرانى مى‌پردازند و نام و یاد اهلبیت عصمت و طهارت را گرامى مى‌دارند. خداوند بر دوامِ توفیقات و صحّت و خدمات ایشان بیافزاید و به آمال و مقاصدش در اجراى فرامین الهى، جامه عمل بپوشاند.

«رابطه اخلاق با علم فقه»

«رابطه اخلاق با علم فقه»

سخن پیرامون ارتباط دانش فقه با دانش اخلاق است. گاهى گفته مى شود علم فقه نیز مثل اخلاق است. مثلاً اخلاق مى گوید راستى و راست گویى اجمالاً زیباست و دروغ گویى اجمالاً قبیح است. فقه اسلامى نیز مبیّن همین است كه راست گویى واجب و دروغ گویى حرام است. یا مثلاً اخلاق مى گوید عمل به پیمان، زیبا و حَسن است، فقه هم مى گوید عمل به پیمان واجب است.

پس تفاوت اخلاق با علم فقه چیست؟ به طور كلى اخلاق با فقه، موضوعاً و محمولاً دو علم متمایزند. اخلاق درباره صفات درونى انسان سخن مى گوید، درحالى كه بحث فقه درباره أفعال بیرونى انسان است. صفات درونىِ انسان مانند: شجاعت، بخل، حسد و... و أفعال بیرونى او مانند: نماز، روزه، زكات، جهاد و .... بنابراین تفاوت هم در موضوع و هم در محمول است. موضوع اخلاق، رذایل و فضایل است; اما موضوع فقه افعال مكلفین. مرحوم بحرالعلوم در ارجوزه منسوب به او مى گوید: موضوعه (فقه) فعل مكلّفینا *** غایته الفوز بعلّیّینا

همچنین محمول در اخلاق، حَسنٌ یا قَبیحٌ است; حال آنكه محمول در فقه یكى از احكام پنج گانه واجب و حرام و مكروه و مستحب و مباح است. آنچه تاكنون گفتیم، مربوط به اخلاق نظرى بود. در مقایسه اخلاق عملى با فقه، گاهى موضوع هردوى آن ها یكى است; اما محمول آن ها قطعاً فرق دارد. مثلاً صدق، كذب، پیمان شكنى و عمل به پیمان خودش از موضوعات اخلاق عملى است كه موضوع فقه هم هست. اما محمول ها فرق دارد. مثلاً در اخلاق عملى، عقل نمى گوید: یجب یا لایجب; زیرا عقل چنین حقّى ندارد; بلكه عقل مى گوید هذا حَسنٌ و هذا قبیحٌ پس فقط این شرع است كه مى تواند بگوید: الصدق واجبٌ و الكذب حرامٌ.

اشتراك مسائل فقه و اخلاق
اشتراك مسایل فقه و اخلاق فقط مربوط به حوزه اخلاق عملى است. بنا براین میان فقه و اخلاق نظرى هیچ اشتراكى نیست. پیش از این نیز گفته شد كه موضوع اخلاق نظرى، فضایل و مناقب نفسانى (خلق و خوى انسانى) است و چون درباره درون بحث مى كند موضوعاً و محمولاً با فقه تفاوت دارد. اخلاق درون نگر است و فقه، برون نگر. اخلاق در صفات بحث مى كند و فقه در افعال. محمول اخلاق جمیل یا قبیح است; اما محمول فقه واجب یا غیر واجب. مرحوم ملا احمد نراقى در معراج السعادة مى فرماید: «موضوع این علم(اخلاق)، نفس ناطقه انسانى است كه أشرف انواع كائنات و أفضل طوایف ممكنات است و به واسطه این علم از حضیض مرتبه بهائم به اوج عالم ملائك عروج مى نماید. پس فایده علم اخلاق پاك ساختنِ نفس از صفات رذیله و آراستن آن به ملكات جمیله است كه از آن به تهذیب نفس تعبیر مى شود و ثمره تهذیب اخلاق، رسیدن به خیر و سعادت ابدى است.» این گفتار ملا احمد، ناظر به اخلاق نظرى است و لذا مى گوید موضوعش نفس و ملكات نفسانى و پاك كردن نفس است.

نیاز به علم اخلاق با وجود علم فقه
آیا با وجود علم فقه نیازى به اخلاق هست؟ مى گوییم آرى هست. قبلاً گفته شد كه اخلاق خصوصاً اخلاق نظرى درباره مسایل درونى انسان است: یعنى ملكات حسنه و ملكات سیئه بنابراین باید دانست كه فقه هرگز در آن جاها راه ندارد. كار فقه، تنظیم زندگى فردى و اجتماعى است. و لذا در این تنظیم، نیاز به صدور نظمْ نامه اى است به اینكه بگوید: نماز واجب است، روزه واجب است، جهاد واجب است، رشوه حرام است، غیبت حرام است و... .

البته اگر كسى به فقه عمل كند مسلماً سعادتى در كنارش هست و این جاى بحث نیست. اما علم فقه ما را از علم اخلاق بى نیاز نمى كند. اخلاق خصوصا اخلاق نظرى با مطالعه روى نفس مى گوید این نفس چه چیزش فضیلت و چه چیزش رذیلت است؟ و چه باید كرد كه انسان داراى فضایل شود یا از رذایل دورى گزیند؟ این گزاره ها در علم فقه نیست و در حوزه اخلاق مى گنجد. باید توجه داشت كه ما نمى خواهیم از مقام فقه بكاهیم; بلكه قائل به این هستیم كه هر علمى براى خودش جایگاه و موضعى دارد. بنابراین همین طورى كه علم فقه، بى نیاز از علم كلام و أدبیات عرب نیست، از علم اخلاق هم بى نیاز نمى باشد. مرحوم شهید در لمعه مى فرماید براى فقیه چهارده علم لازم است و فقیه مستغنى از اخلاق نیست. ملا احمد نراقى(متولد 1185 و متوفاى 1245) با 60 سال عمر، یكى از بزرگ ترین كتاب هاى فقه را نوشته است: «مستندُ الشیعه» او در عین حال در كنار این اثر بزرگ، كتاب «معراجُ السعادة» را نیز تألیف نموده پدرش ملا مهدى نراقى نیز در فقه كتاب عظیمى دارد; اما در عین حال كتاب اخلاقىِ «جامع السعادات» را نیز نگاشته است.

تفاوت ارزش و دانش
در معارف به معنى أعم، دو مقوله به نام هاى ارزش و دانش مطرح است. ارزش همان اخلاق است و دانش، دانستن است، ارزش غیر از دانش بوده و دانش غیر از ارزش است. ارزش همه اش به اخلاق باز مى گردد; اما دانش دانستنى هایى است كه از قرآن و غیر آن مى آموزیم.

نسبیت اخلاق
ما معتقدیم اخلاق مطلق است و نسبى نیست. بنابراین راست گویى در تمام عالم، در تمام محیط ها و در تمام ظروف، نیكو است; اما پیمان شكنى در تمام زمان ها و تمام شرایط زشت و مذموم است. مغرب زمین در مقابل اخلاق مطلق به اخلاق نسبى نیز معتقد شده است. اخلاق نسبى یعنى ممكن است خُلقى در محیطى زیبا و حَسن باشد; اما در محیط دیگر نه. عدّه اى مى گویند اخلاق نسبى است و بنابراین اخلاق اسلامى اخلاقى مطلق كه در تمام قارّه ها عملى باشد نبوده و مربوط به تمام زمان ها هم نمى باشد; پس ممكن است در برخى مناطق و زمان ها این اخلاق تغییر كرده و ضدّ اخلاق بشود.

ظاهراً مدعیان اخلاق نسبى بین رسومات و بین اخلاق خلط كرده اند. رسوم امرى است داراى مراحل گوناگون كه مرحله به مرحله آن داراى تفاوت است. مثلاً در مرحله اى با كلاه بودن ممكن است خوب باشد; اما در مرحله و جاى دیگر نه.
یا فرض كنید احترام در یك محیط نظامى با احترامى كه در محیط خانه انجام مى شود، تفاوت دارد. یعنى ممكن است فرهنگ یك ملتى چیزى باشد و فرهنگ ملت دیگر چیزى دیگر. مثلاً فرهنگ یك ملت این است كه هر موقع مهمان برایش بیاید قبلاً باید جلوى خانه را براى او آب و جارو كنند; ولى در فرهنگى دیگر این رسم نبوده و این كار لازم نیست.
بنابراین بحث ما در رسوم نیست; بلكه در احكام قطعىِ عقل است. اخلاق از احكام نظرىِ عقل است. عقل قاطعانه مى گوید پیمان شكنى در همه جا قبیح است. مثلاً اگر همه قاره ها را زیرپا بگذاریم و به أبناى بشر بگوییم: نظر شما در مورد ظلم، شكستن عهد و دروغ گویى چیست؟ خواهند گفت كه همه اینها كارهاى زشت و ناپسندى هستند.

بنابراین ما نباید رسوم، فرهنگ و آداب ملت ها را با اخلاق نظرى و اخلاق عملى خلط كنیم. فرهنگ ها عوض مى شوند; اما اخلاق عوض شدنى نیست. اخلاق مانند فرمول هاى ریاضى ثابت است و هم چنان كه جدول ضرب همه جا و در مناطق گوناگون یكى است، همچنین اخلاق عملى ـ نه آداب و رسوم و فرهنگ ـ هم یكسان و ثابت است. بنابراین اخلاقى كه بر اثر درون گرایى و احكام عقل است همواره مانند كوه هایى راسخ و استوار، ثابت است.

پی نوشت:
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع بیشتر براى مطالعه
1. هرمنوتیك/ تألیف آیت الله العظمى سبحانى دام ظله.
2. مدخل مسائل جدید در علم كلام، ج3 / تألیف آیت الله العظمى سبحانى دام ظله.
3. هرمنوتیك و منطق فهم دین/ استاد على ربانى گلپایگانى.
4. متن از نگاه متن / على رضا قائمى نیا.
 

تخریب بقیع، مزد رسالت یا مبارزه با شرک؟

تخریب قبور ائمه بقیع، حرم امامین عسکریین و حتّی مرقد صحابه نبیّ گرامی اسلام مانند جناب حُجر بن عَدی مسئله ای است که در دوران مختلف و به بهانه های متفاوت مورد سوال و انتقاد از سوی موافقان و مخالفان واقع می گردد. پیروان تقی الدین ابوالعبّاس احمد بن عبدالحلیم بن تیمیّه الحرّانی (م 728 ق) کسانی هستند که معتقدند این اقدام بایستی صورت گیردبدین منظور فتوای او و مستندات آن را مورد بررسی قرار می دهیم.

مستند روایات ابن تیمیه

ساختن مساجد(مشاهد) بر قبور جایز نیست (و أَمَّا بِنَاءُ الْمَسَاجِدِ عَلَى الْقُبُورِ وَتُسَمَّى " مَشَاهِدَ " فَهَذَا غَیْرُ سَائِغٍ )فتوایی که مستند به این روایات است:
روایت اوّل: بنا بر نقل صحیحَین(صحیح بخاری و صحیح مسلم) پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند:خدا یهود و نصاری را لعنت کند ایشان قبور پیامبران خود را مساجد قرار دادند خدا آن ها را از این کار بر حذر می دارد.(1)
روایت دوم: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند:کسانی که قبل از شما بودند قبر ها را به عنوان مساجد اختیار می کردند شما این کار را انجام ندهید شما را از این کار نهی می کنم.(2)
وی با استفاده از این روایات می گوید: ائمه مسلمین معتقدند اقامه نماز در مشاهد مطلوب نیست زیرا هیچ دلیلی بر وجوب یا استحباب آن نداریم بلکه اقامه نماز در مشاهد حرام است ولی در اینکه آیا اقامه نماز در مقبره چه حکمی دارد میان فقهاء اختلاف است سپس می افزاید دلیلِ نهی از اقامه نماز در مشاهد، شباهت به مشرکان است و اینکه مشرکان مبتلا به بت پرستی شدند پس برای جلوگیری از بت پرستی نه بر قبور بِنایی بسازیم و نه به زیارت آن ها برویم که به دنبال آن اقامه نماز در آن مشاهد خواهد بود. به این آیه توجّه کنید:{وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً}(3) تعدادی از صحابه و تابعین در توضیح آیه گفته اند: ودّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر اسامی افراد نیکی بودند که مردم بعد از مرگ ایشان بر سر قبور آن ها معتکف می شدند و در نهایت تمثالی از ایشان ساختند و به عبادت آن تمثال ها پرداختند.برای همین پیامبر ضمن دعایی به خدا عرض می کند:خدایا قبر مرا بتی که پرستش شود قرار مده غضب خدا شدید گشته بر کسانی که قبور انبیاء خود را مساجد قرار دادند.(4)
جالب اینکه ابن تیمیّه در صفحه بعد، زیارتی را برای اهل قبور از پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل می کند و می نویسد: درباره قبوری که در مشاهد و غیر مشاهد هستند، سنّت برای زائران آنها این است که به میّت سلام کنند و برای آن میّت دعا کنند پیامبر صلّی الله علیه و آله به اصحاب خود یاد داد که هنگام زیارت قبور چنین بگویند:السَّلَامُ عَلَیْكُمْ أَهْلَ الدِّیَارِ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُسْلِمِینَ وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ عَنْ قَرِیبٍ لَاحِقُونَ وَیَرْحَمُ اللَّهُ الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنَّا وَمِنْكُمْ وَالْمُسْتَأْخِرِین نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمْ الْعَافِیَةَ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُمْ وَلَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُمْ وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُم.(5)
گرچه دست کشیدن به قبر،اقامه نماز،دعا کردن با این اعتقاد که دعا در کنار قبر افضل است،نذر کردن و مانند آن بدعت است و از شعبه های شرک می باشد.(6) همان طور که ملاحظه می فرمایید در کلمات ابن تیمیّه اضطراب به چشم می خورد از طرفی او زیارت قبور را سنّت می داند و از طرفی ساختن بِنا و مسجد بر قبور و اقامه نماز در مشاهد را حرام می داند و از مظاهر شرک قلمداد می کند.حال که با فتاوای ابن تیمیّه آشنا شدیم به ارزیابی آن می پردازیم.

معنای توحید

 توحید در اصطلاح کلام اسلامی عبارت است از اعتقاد به اینکه واجب الوجود،خالق،ربّ تکوینی،ربّ تشریعی و إله و معبود منحصر به الله تبارک و تعالی می باشد.(7) در برابر آن شرک است یعنی انسان برای شخصی یا چیزی غیر از خدا مقام خدایی(ألوهیّت که مشتمل بر وجوب وجود،خالقیّت،ربوبیّت تکوینی و ربوبیّا تشریعی می شود)قائل باشد. اکنون که معنای توحید و شرک معلوم شد با استفاده از قرآن اثبات می کنیم ساختن مسجد بر قبور اموات،مصداق شرک نمی باشد.خدای متعال در جریان اصحاب کهف بعد از خواب سیصد ساله ایشان و اطّلاع مردم از حال آنها و اینکه اصحاب کهف نمی خواستند در دنیا زندگی کنند و رحلت کردند،از قول مردم حاضر چنین نقل می کند:{...فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً}(8) بعضی از مردم گفتند بنیانی بر ایشان بِنا کنیم ربّ آنها به ایشان اعلم است در نهایت کسانی که بر ایشان غالب شدند گفتند بر ایشان مسجدی می سازیم.یعنی محلّی برای عبادت پروردگار نه پرستش اصحاب کهف چون آنها نشانه قدرت خدا هستند.دقّت کنید اگر این اقدام مردم مصداق شرک بود و خدا آن را نمی پسندید،حتماً اقدام آنها را محکوم می کرد زیرا روش قرآن در نقل کارهای گذشتگان همین است اگر کاری بر خلاف خواست خدای متعال باشد حتماً محکوم می شود در غیر این صورت سکوت خدا به عبارت دیگر تقریر خدا نشان صحّت آن اقدام می باشد.
ب.ابن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری که یکی از مهمّترین شروح صحیح بخاری است در توضیح عنوان (باب زیارة القبور)از کتاب صحیح بخاری می نویسد:بخاری عنوان را به این صورت آورده و تصریح به حکم آن نکرده چون در این مسأله اختلاف است سپس به روایت مسلم (9) اشاره می کند:
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند:در گذشته شما را از زیارت قبور نهی کردم پس(اکنون)قبور را زیارت کنید و در برخی نقل های دیگر اضافه ای دارد:زیارت قبور،آخرت را یادآوری می کند.
آن گاه می افزاید:حاکم نیشابوری(10) از طریق ابن أبی ملیکه نقل می کند:أمّ المؤمنین عایشه را دیدم که به زیارت قبر برادرش عبدالرحمن رفته بود،به او گفته شد مگر رسول خدا از زیارت قبور نهی نکرد؟ پاسخ داد چرا نهی کرده بود بعد از آن دستور به زیارت قبور داد.(11)
از این روایت فهمیده می شود که بر فرض صحّت منع زیارت قبور و ساختن بِنا بر قبور،این منع موقّتی بوده نه دائمی یعنی در دوره ای مردم قبور اموات خود را می پرستیدند و برای مبارزه با آن،زیارت قبور و ساختن بِنا و یا حتّی مسجد بر قبور ممنوع شده بود.

ج.مسأله ای که میان علمای اسلامی اختلافی می باشد نباید سبب شود که هر طرف،طرف دیگر را مشرک بداند و تکفیر کند.
د.قرآن کریم مزد رسالت نبیّ گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله را مودّت قُربی دانسته است(12) و رفتن به زیارت خاندان رسالت یکی از بهترین مصداق های ابراز مودّت و محبّت به اهل پیامبر صلّی الله علیه و آله می باشد با این توضیح که ما برای هیچ کدام از افراد اهل بیت،مقام خدایی(ألوهیّت)قایل نیستیم و فقط ربّ العالمین را می پرستیم.(13)
بنابراین تخریب قبور اولیای دین چه توجیهی می توان داشته باشد؟مزد رسالت یا مبارز با شرک؟!

 


پی نوشت ها 
1.عَن النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آله و سَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ:لَعَنَ اللَّهُ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ یُحَذِّرُ مَا فَعَلُوا،این عبارت و شبیه آن در چند جای صحیح بخاری آمده است:ج1،ص110؛ج 1،ص113؛ج2،ص91؛ج4،ص144؛ج5،ص139 و در صحیح مسلم در ج2 ص67 نقل شده است. 
2.وَفِی الصَّحِیحِ أَیْضًا عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ:إنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوا یَتَّخِذُونَ الْقُبُورَ مَسَاجِدَ أَلَا فَلَا تَتَّخِذُوا الْقُبُورَ مَسَاجِدَ فَإِنِّی أَنْهَاكُمْ عَنْ ذَلِكَ.صحیح مسلم،ج2،ص67. 
3.نوح/23 
4.تقی الدین احمد بن تیمیّه،مجموع الفتاوی،مَجمَع الملک فهد لِطِباعَة المُصحَف الشّریف،المدینة المنورّة،1416ق،ج24،ص318و 319. 
5. (سلام خدا بر شما اهل خانه های (ابدی)از مؤمنین و مسلمین،ما اگر خدا بخواهد به زودی به شما ملحق می شویم...) این مکالم با اموات اثبات می کند انسان بعد از مرگ نابود نمی شود بلکه همچنان به حیات خود ادامه می دهد. 
6.تقی الدین احمد بن تیمیّه،مجموع الفتاوی،مَجمَع الملک فهد لِطِباعَة المُصحَف الشّریف،المدینة المنورّة،1416ق،ج24،ص321و322. 
7.مصباح یزدی،محمد تقی،خدا شناسی(ویراست جدید)،مؤسس آموزشی و پژوهشی امام خمینی،چاپ اوّل،1389ش،ص180. 
8.کهف/21. 
9.مسلم بن حجّاج بیشابوری،صحیح مسلم،دار الفکر،بیروت،ج3،ص65. 
10.حاکم نیشابوری،المستدرک علی الصّحیحین،ج1،ص374. 
11.ابن حجر عسقلانی،فتح الباری بشرح صحیح البخاری،دار المعرفة للطباعة والنشر،بیروت، ج3،ص118. 
12.{...قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى...}شوری/23. 
13.محقّق فقید علّامه سیّد مرتضی عسکری تحلیلی در جعلی بودن روایات تسویه و تخریب قبور دارند که به دلیل طولانی شدن مقاله از طرح آن صرف نظر کردم.علاقمندان به کتاب "معالم المدرستین" ایشان مراجعه نمایند.لازم به ذکر است این کتاب با عنوان "ویژگی های دو مکتب" به فارسی ترجمه شده است.

 

 

 

 

کتاب درس آشنایی با دفاع مقدس

کتاب درس آشنایی با دفاع مقدس

پاور پوینت درس آشنایی با دفاع مقدس

پاور پوینت درس آشنایی با دفاع مقدس